English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to cover much ground وسیع بودن
Other Matches
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
larger وسیع
of a wide scope وسیع
extensive وسیع
roomier وسیع
roomy وسیع
abroad وسیع
far reaching وسیع
vasty وسیع
large وسیع
roomiest وسیع
largest وسیع
spacious وسیع
captious وسیع
ample وسیع
immense وسیع
capacious وسیع
champaign وسیع
vast وسیع
panoramic وسیع
far-reaching وسیع
extensive cultivation زراعت وسیع
extensive agriculture کشاورزی وسیع
gum وسیع کردن
gummed وسیع کردن
latitudinarianism وسیع نظری
gums وسیع کردن
latifundia املاک وسیع
rooms وسیع تر کردن
comprehensive وسیع محیط
superhighways جاده وسیع
immensely بطور وسیع
superhighway جاده وسیع
broadly بطور وسیع
vastly بطور وسیع
heavy advertising تبلیغات وسیع
widest نامحدود وسیع
wider نامحدود وسیع
wider فراخ وسیع
wide نامحدود وسیع
wide فراخ وسیع
widest فراخ وسیع
capaciously بطور وسیع
plausive وسیع محتمل
widish نسبتا وسیع
room وسیع تر کردن
gumming وسیع کردن
steppes جلگه وسیع بی درخت
steppe جلگه وسیع بی درخت
broad minded دارای فکر وسیع
large minded دارای فکر وسیع
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
broadened وسیع کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
broadening وسیع کردن منتشر کردن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
resides ساکن بودن مقیم بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
pertains مربوط بودن متعلق بودن
include شامل بودن متضمن بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
depended مربوط بودن منوط بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
slouches خمیده بودن اویخته بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
owe مدیون بودن مرهون بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
incompactness ول بودن
teems پر بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
to think ill of any one بودن
be adequate بس بودن
teem پر بودن
teemed پر بودن
teeming پر بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
juddered لق بودن
intend بر ان بودن
judder لق بودن
stink بد بودن
stinks بد بودن
intending بر ان بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com