Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
English
Persian
hobble
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
Other Matches
toe weight
وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
harness racing
ارابه رانی تک اسبه
harness race
مسابقه ارابه رانی
harness horse
اسب مخصوص ارابه رانی
matinee
مسابقه ارابه رانی در روز
matinTes
مسابقه ارابه رانی در روز
matinees
مسابقه ارابه رانی در روز
kite track
مسیر ارابه رانی به شکل گلابی
key signature
گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
limiter
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
degausser
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
to settle an a
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
time charter
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
time charter
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
degausser
وسیلهای برای پاک کردن اطلاعات از دستگاه ضبط مغناطیسی
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
so
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
ratioing
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
bottoming reamer
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
authorization to copy
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
baud
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
stroboscope
وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
baud rate
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
control lock
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
tumbrel or bril
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
gaiting strap
تسمه مخصوص ارابه برای جلوگیری از انحراف اسب
offensive weapon
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
senior
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
anti spin
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
off roader
شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
enclosures
پوشش محافظ برای وسیلهای
enclosure
پوشش محافظ برای وسیلهای
boomerang
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranged
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomerangs
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranging
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
compensator
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
named airport of departure
فرودگاه معین برای حرکت
lure
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
lures
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
luring
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
viscosimeter
وسیلهای برای اندازه گیری ویسکوزیته
telescopes
وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
lured
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
telescope
وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
tc
اجاره دربست برای مدت معین
densitometer
وسیلهای برای اندازه گیری دانسیته اپتیکی
bottoming tap
وسیلهای برای دراوردن دندانه در یک سوراخ کور
burner
وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
burners
وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
punch down block
وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP
blocked
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
starters
وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
starter
وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
pit
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pits
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
blankets
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanketed
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
configured off
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
tack weld
وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
configured out
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
capacitor
وسیلهای از که فرفیت یک ماده برای ذخیره سازی داده استفاده میکند
dtr
سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
configured in
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
brouter
وسیلهای که توابع bridge , router را برای اتصال به شبکه ترکیب میکند
code level
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
assessed value
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
signals
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
capacitor
وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
radiation shield
وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
calling sequence
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
bend allowance
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
converter
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
spooling device
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
spooler
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
convertor
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
cartridge actuated device
وسیلهای که با فشار گازفشنگ کار میکند وسیله فشنگی برای پرتاب صندلی خلبان
regular steps
گامهای منظمو
compels
وادار کردن
enforced
وادار کردن
enforce
وادار کردن
persuade
وادار کردن
compelling
وادار کردن
enforcing
وادار کردن
enforces
وادار کردن
compel
وادار کردن
inducing
وادار کردن
persuading
وادار کردن
persuades
وادار کردن
forces
وادار کردن
endue
وادار کردن
impels
وادار کردن
impelling
وادار کردن
impelled
وادار کردن
force
وادار کردن
impel
وادار کردن
induce
وادار کردن
induces
وادار کردن
induced
وادار کردن
compelled
وادار کردن
forcing
وادار کردن
holotype
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
invite
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invites
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
card
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
analog
وسیلهای که سیگنال ورودی آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
surefooted
دارای گامهای ثابت
stutter step
گامهای فریبنده در حال دو
enforced
وادار کردن مجبورکردن
coercing
بزور وادار کردن
coerces
بزور وادار کردن
entrap into
با اغفال وادار کردن به .....
coerced
بزور وادار کردن
coerce
بزور وادار کردن
enforce
وادار کردن مجبورکردن
hustling
بزور وادار کردن
enforces
وادار کردن مجبورکردن
pacifying
به صلح وادار کردن
to make repeat
وادار به تکرار کردن
hustle
بزور وادار کردن
intimidate
با تهدید وادار کردن
intimidates
با تهدید وادار کردن
bring on
وادار به عمل کردن
hustled
بزور وادار کردن
penance
وادار به توبه کردن
enforcing
وادار کردن مجبورکردن
pacify
به صلح وادار کردن
hustles
بزور وادار کردن
pacifies
به صلح وادار کردن
to persuade in to an act
وادار بکاری کردن
pacification
به صلح وادار کردن
pacified
به صلح وادار کردن
overpersuade
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
false attack
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
stylus
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
styluses
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
styli
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
jogger
دونده با گامهای اهسته ومنظم
joggers
دونده با گامهای اهسته ومنظم
constrain
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
to lead on
وادار به اقدامات بیشتری کردن
having
مجبور بودن وادار کردن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
have
مجبور بودن وادار کردن
to persuade somebody of something
کسی را وادار به چیزی کردن
platforms
سخن رانی کردن
platform
سخن رانی کردن
boats
قایق رانی کردن
to give a lecture
سخن رانی کردن
to gratify ones passions
شهوت رانی کردن
to go on the stump
سخن رانی کردن
boat
قایق رانی کردن
recorder
وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
recorders
وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
carbon seal
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
to step out
گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
trick someone into doing somethings
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
imprest
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
change of engagement
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
controlled airspace
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
incite
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites
باصرار وادار کردن تحریک کردن
inciting
باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcing
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcement
مجبور کردن وادار کردن به اکراه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com