Total search result: 202 (13 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
carrier |
وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد |
carriers |
وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد |
|
|
Other Matches |
|
interrupt |
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد |
interrupts |
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد |
interrupting |
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد |
nasopharynx |
بخشی از گلو گاه که بابینی راه دارد |
hoppers |
وسیلهای که کارت پانچ ها را نگه می دارد و آنها را به دستگاه خواننده میدهد |
hopper |
وسیلهای که کارت پانچ ها را نگه می دارد و آنها را به دستگاه خواننده میدهد |
resident |
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد |
spooler |
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند |
spooling device |
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند |
residents |
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد |
port |
وسیلهای که بین پورت ورودی /خروجی و چندین وسیله جانبی قرار دارد. و به کامپیوتر امکان دستیابی به تمام آنها را میدهد |
machine address |
آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که مستقیما و بدون تغییر به محل یا وسیلهای دستیابی دارد. مقایسه شود با آدرس اندیس #INDEX ADDRESS |
scanner |
وسیلهای با صفحه مسط ح شیشهای که روی آن شکل یا عکس یا متن قرار دارد. نوک اسکن پایین شیشه حرکت میکند وتصویر را به داده که توسط کامپیوتر قابل تغییراست |
scanners |
وسیلهای با صفحه مسط ح شیشهای که روی آن شکل یا عکس یا متن قرار دارد. نوک اسکن پایین شیشه حرکت میکند وتصویر را به داده که توسط کامپیوتر قابل تغییراست |
interlock |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
interlocked |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
interlocks |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
interlocking |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
microfilmed |
میکروفیلم |
microfilm |
میکروفیلم |
microfilming |
میکروفیلم |
microfilms |
میکروفیلم |
computer output microfilm |
میکروفیلم خروجی کامپیوتر |
scalar |
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد |
fosdic |
وسیله ذخیره سازی برای داده کامپیوتری با استفاده از میکروفیلم |
electron beam recording |
ضبط خروجی کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترونی |
EBR |
ضبط خروجی از کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترون |
computer output microfilm |
فیلم تولید شده با سیگنالهای کامپیوتری تکنولوژی ضبط خروجی کامپیوتر روی میکروفیلم |
com |
فیلم تولید شده با سیگنالهای کامپیوتری ذخیره اطلاعات خروجی روی میکروفیلم icrofilm |
scissoring |
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه |
computer input microfilm |
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد |
cim |
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing |
basic |
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند |
basics |
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند |
image |
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.] |
images |
ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند |
cim |
استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده |
aperture card |
روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد |
. The car is gathering momentum. |
اتوموبیل دارد دور بر می دارد |
Walls have ears <idiom> |
دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح] |
labor theory of value |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
enclave economices |
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند |
walls here ears |
دیوار موش دارد موش گوش دارد |
outputs |
وسیلهای که |
output |
وسیلهای که |
implemental |
وسیلهای |
personal |
وسیلهای |
PID |
وسیلهای |
instrumental |
وسیلهای |
smoker |
وسیلهای که تولیددودکند |
isolator |
وسیلهای که قط ع میکند |
smokers |
وسیلهای که تولیددودکند |
idle |
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای |
idles |
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای |
instrumental conditioning |
شرطی شدن وسیلهای |
idled |
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای |
idlest |
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای |
magnetic tape |
وسیلهای با نوک مغناطیسی |
magnetic tapes |
وسیلهای با نوک مغناطیسی |
detector |
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد |
fire lit |
وسیلهای که با اتش روشن شود |
waterspouts |
لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند |
waterspout |
لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند |
suppressor |
وسیلهای که مانع را حذف میکند |
steering wheel puller |
وسیلهای که غربالک رابیرون میکشد |
detectors |
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد |
enclosure |
پوشش محافظ برای وسیلهای |
readout |
وسیلهای که امکان نمایش اطلاعات |
enclosures |
پوشش محافظ برای وسیلهای |
synthesisers |
وسیلهای که چیزی تولید میکند |
boomeranging |
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا |
cushioned |
وسیلهای که شبیه تشک باشد |
cushion |
وسیلهای که شبیه تشک باشد |
boomerangs |
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا |
compensator |
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه |
cushioning |
وسیلهای که شبیه تشک باشد |
synthesizer |
وسیلهای که چیزی تولید میکند |
boomerang |
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا |
boomeranged |
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا |
cushions |
وسیلهای که شبیه تشک باشد |
synthesizers |
وسیلهای که چیزی تولید میکند |
loggers |
وسیلهای که مجموعه عملیات را ضبط میکند |
stabilisers |
وسیلهای که از نوسانات وتکان جلوگیری میکند |
chip |
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند |
chips |
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند |
burners |
وسیلهای که برنامه ها را در قطعه PROM می سوزاند |
luring |
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب |
omr |
وسیلهای که علامتها و خط وط خاص را تشخیص میدهد |
displays |
وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد |
transients |
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند |
displaying |
وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد |
adder |
وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند |
lures |
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب |
lured |
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب |
displayed |
وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد |
display |
وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد |
adders |
وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند |
lure |
وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب |
loggers |
وسیلهای که تماسهای تلفنی را ضبط میکند |
telescope |
وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک |
telescopes |
وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک |
meaner |
متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند |
mean |
متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند |
viscosimeter |
وسیلهای برای اندازه گیری ویسکوزیته |
logger |
وسیلهای که تماسهای تلفنی را ضبط میکند |
barcropper |
وسیلهای که میل گرد را قطع میکند |
coder |
وسیلهای که یک سیگنال را رمز گذاری میکند |
transient |
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند |
stabilizer |
وسیلهای که از نوسانات وتکان جلوگیری میکند |
continuous |
وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد |
meanest |
متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند |
erasers |
وسیلهای محتوای چیزی را پاک میکند. |
eraser |
وسیلهای محتوای چیزی را پاک میکند. |
burner |
وسیلهای که برنامه ها را در قطعه PROM می سوزاند |
logger |
وسیلهای که مجموعه عملیات را ضبط میکند |
bisection |
دو بخشی |
as part of |
بخشی از |
tripartite |
سه بخشی |
hexaploid |
شش بخشی |
portion |
بخشی |
local <adj.> |
بخشی |
partial |
بخشی |
portions |
بخشی |
regional <adj.> |
بخشی |
ninefold |
نه بخشی |
sextets |
شش بخشی |
fractions |
بخشی از |
fraction |
بخشی از |
sectorial |
بخشی |
dichotomous |
دو بخشی |
parochial |
بخشی |
sectoral |
بخشی |
triarchy |
سه بخشی |
divisor |
بخشی |
sextet |
شش بخشی |
triplet |
سه بخشی |
Centigrade |
صد بخشی |
trichotomous |
سه بخشی |
compliant |
وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود |
bottoming tap |
وسیلهای برای دراوردن دندانه در یک سوراخ کور |
parallelling |
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند |
attachment |
وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است |
feed |
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند |
feed |
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند |
parallel |
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند |
densitometer |
وسیلهای برای اندازه گیری دانسیته اپتیکی |
feeds |
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند |
feeds |
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند |
demagnetizer |
وسیلهای که چیزی را از حالت مغناطیسی خارج میکند |
changer |
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند |
paralleled |
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند |
paralleling |
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند |
parallelled |
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند |
simulator |
وسیلهای که سیستم دیگر را شبیه سازی میکند |
burner |
وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا |
burners |
وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا |
dte |
وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود |
simulators |
وسیلهای که سیستم دیگر را شبیه سازی میکند |
parallels |
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند |
gyro |
وسیلهای که از اندازه حرکت زاویهای یک جرم دوار |
multi disk |
وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند |
transmitter |
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند |
transmitters |
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند |
encoder |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به دیگری تبدیل میکند |
aerodynamic blockage thrust reverser |
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر |
equipartition principle |
اصل هم بخشی |
stanzas |
بخشی از بازی |
effectiveness |
تاثیر بخشی |
stanza |
بخشی از بازی |
effectiveness |
اثر بخشی |
drill tang |
بخشی از مته |
genbraliztion |
کلیت بخشی |
haxamerous |
شش بخشی شش قسمتی |
healthfulness |
صحت بخشی |
dezincification |
فرسودگی بخشی |
fytte |
بخشی ازشعر |
rehabilitation |
توان بخشی |
heptamerous |
هفت بخشی |
vivification |
حیات بخشی |
stens |
مقیاس ده بخشی |
stanine score |
نمره نه بخشی |
stanine scale |
مقیاس نه بخشی |
fraction |
1-بخشی از یک واحد |
vitalization |
حیات بخشی |
sectoral integation |
ادغام بخشی |
sectoral integation |
یکپارچگی بخشی |
partial |
بخشی قسمتی |
satisfactoriness |
رضایت بخشی |
animations |
جان بخشی |
animation |
جان بخشی |
fractions |
1-بخشی از یک واحد |
slice |
بخشی از چیزی |
slices |
بخشی از چیزی |
part way |
بخشی از راه |
trichotomy |
سه بخشی بودن |
contribute |
هم بخشی کردن |
contributed |
هم بخشی کردن |
efficiency |
اثر بخشی |
two sector economy |
اقتصاد دو بخشی |