English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
collimator وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
Other Matches
lays روانه کردن
to put a way childish روانه کردن
kick out <idiom> روانه کردن
to give the mitten روانه کردن
orientation روانه کردن
dispateh روانه کردن
to give the sack روانه کردن
to send away روانه کردن
to pack off روانه کردن
send away روانه کردن
hale روانه کردن
send روانه کردن
dismissing روانه کردن
sending روانه کردن
sends روانه کردن
dismisses روانه کردن
dismiss روانه کردن
pack off روانه کردن
lay روانه کردن
direct laying روانه کردن مستقیم
despatched روانه کردن فرستادن
despatches روانه کردن فرستادن
laying روانه کردن توپ
despatching روانه کردن فرستادن
dispatch روانه کردن فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
dispatches روانه کردن فرستادن
reciprocal روانه کردن متقابله
to send someone packing کسیرا روانه کردن
orientation روانه کردن دستگاهها
reciprocal laying روانه کردن متقابله توپها
indirect fire روانه کردن غیر مستقیم
orient روانه کردن تطبیق دادن
orients روانه کردن تطبیق دادن
depart روانه شدن حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
orienting روانه کردن تطبیق دادن
get off روانه کردن عقب رفتن از
relay عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
layihg azimuth گرای روانه کردن لوله توپ
let out <idiom> روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data عناصر مربوط به روانه کردن توپ
lays روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lay روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
steering روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
pip matching روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
launches روانه کردن مامور کردن
launched روانه کردن مامور کردن
launching روانه کردن مامور کردن
launch روانه کردن مامور کردن
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
stream روانه
streams روانه
streamed روانه
flings روانه ساختن
goes روانه ساختن
go روانه ساختن
information flow روانه خبر
flinging روانه ساختن
fling روانه ساختن
to get one's mittimus روانه شدن
to get the mitten روانه شدن
reshaping روانه کاری
stream routing روند روانه
launghing روانه سازی پرتاب
back sight method روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
continuously pointed fire اتش روانه شده مداوم
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
colminator کولیماتور
collimator کولیماتور
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
hoist وسیله بلند کردن
runs کار کردن یک وسیله
hoists وسیله بلند کردن
run کار کردن یک وسیله
powered خاموش کردن یک وسیله
powering خاموش کردن یک وسیله
cranes وسیله بلند کردن
craned وسیله بلند کردن
power خاموش کردن یک وسیله
powers خاموش کردن یک وسیله
provides وسیله فراهم کردن
provide وسیله فراهم کردن
hoisted وسیله بلند کردن
crane وسیله بلند کردن
craning وسیله بلند کردن
synchronization عمل سنکرون کردن دو وسیله
squilgee وسیله نظافت کردن کف ناو
diddles تحریف کردن به وسیله داده
diddled تحریف کردن به وسیله داده
diddling تحریف کردن به وسیله داده
automatize خودکار کردن یک وسیله دستی
diddle تحریف کردن به وسیله داده
groups جمع کردن چندین وسیله با هم
belay وسیله پیچیدن محاط کردن
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
group جمع کردن چندین وسیله با هم
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
strickle وسیله تیز کردن داس
to act through primary agents به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
cutoff block سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
borer هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
bores وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
bore وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
brown finish صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
recuperation تجدید کردن روغن وسیله یاجنگ افزار
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
vocoder وسیله کوتاه کردن عرض باندفرکانس رادیویی
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
hank وسیله وصل کردن بادبان به سیم دکل
hanks وسیله وصل کردن بادبان به سیم دکل
interoperability توانایی دو وسیله یا کامپیوتر برای رد و بدل کردن اطلاعات
zeros پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
sled وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
zero پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
zeroes پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
sleds وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
suborn به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
conveying انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
seamless integration فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
conveys انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
convey انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
harder که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hardest که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
standalone که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com