English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
to catch the connection وسیله نقلیه رابط را گرفتن
Other Matches
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
transhipment انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
piggy back traffic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggyback trafic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
conveyances وسیله نقلیه
vehicle وسیله نقلیه
conveyance وسیله نقلیه
transports وسیله نقلیه
transporting وسیله نقلیه
vehicles وسیله نقلیه
steed وسیله نقلیه
steeds وسیله نقلیه
transport وسیله نقلیه
transport car وسیله نقلیه
transported وسیله نقلیه
conveying appliance وسیله نقلیه
conveyance وسیله نقلیه ابلاغ
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
conveyances وسیله نقلیه ابلاغ
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
six by six وسیله نقلیه شش چرخه
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
utility car وسیله نقلیه عمومی
power plants محرکه وسیله نقلیه
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
traction battery باطری وسیله نقلیه
traction motor موتور وسیله نقلیه
power plant محرکه وسیله نقلیه
bare boat charter اجاره دربست وسیله نقلیه
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
bale cubic capacity تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
shuttles وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttle وسیله نقلیه با مسیر مشخص
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
shuttled وسیله نقلیه با مسیر مشخص
deadweight tonnage حداکثر تناژ وسیله نقلیه
motorcar وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
slot charter اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
transshipment انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
intermodal transport حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
intermodal transport حمل با چند نوع وسیله نقلیه
to set out for England به سوی انگلیس رهسپار شدن [با وسیله نقلیه]
free on board بدون هزینه حمل تا روی وسیله نقلیه
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
travois ارابه یا وسیله نقلیه قدیمی سرخ پوستان امریکا
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
sag wagon وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
grasped طرز گرفتن یک وسیله
grasp طرز گرفتن یک وسیله
grasps طرز گرفتن یک وسیله
cut out وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
strafing زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
lifting وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lifts وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lifted وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
copulative رابط
adapter رابط
interface رابط
interfaces رابط
connective رابط
connector رابط
internuncial رابط
point of intersection رابط
link رابط
wiring connector رابط
go between رابط
liaison رابط
fitting رابط
liaisons رابط
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
serial interface رابط سری
connecting rod میله رابط
internuncio رابط پیک
internuncial neuron نورون رابط
connecting tube لوله رابط
ground liaison رابط زمینی
connecting cable کابل رابط
push rod میله رابط
high fidelity receiver گیرنده رابط
push rod میل رابط
logical connector رابط منطقی
bent adaptor رابط خمیده
leads رابط برق
connector switch کلید رابط
journals شفت رابط
journal شفت رابط
continuity equation رابط پیوستگی
lead in wire سیم رابط
reducing adaptor رابط کاهنده
lamp connector رابط لامپ
connector plug دوشاخه رابط
reducer لوله رابط
liaison officer افسر رابط
link belt تسمه رابط
link chain زنجیر رابط
logical connective رابط منطقی
lead رابط برق
fuse link رابط فیوز
inductor hose لوله رابط
enlarging adapter رابط فزاینده
edge connector رابط لبه
ediswan connector رابط ادیسوان
fuse wire رابط فیوز
standard interface رابط استاندارد
box connector رابط جعبه
centronics interface رابط موازی
connections میلههای رابط
trunk line رابط ترانک
link شاخه رابط
bayed پل رابط در پل شناور
baying پل رابط در پل شناور
parallel interface رابط موازی
interface card کارت رابط
patch cord سیم رابط
bay پل رابط در پل شناور
interneuron نورون رابط
cylinderical fit رابط استوانهای
high line پل رابط اصلی
feeder canal نهر رابط
bays پل رابط در پل شناور
lasers وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotters وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
means of transport وسائط نقلیه
cell connector رابط پیل باتری
anterior commissure بافت رابط قدامی
command liaison شبکه رابط یکان
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
battery connector رابط پیل باتری
commissure بافت عصبی رابط
air liaison officer افسر رابط هوایی
command liaison افسر رابط فرماندهی
artillery liaison officer افسر رابط توپخانه
triatic stay بکسل رابط ناو
expression فرمول یا رابط ه ریاضی
expressions فرمول یا رابط ه ریاضی
cross tree رابط عرضی دکلها
dry cell connector رابط پیل خشک
intervening variable متغیر فرضی رابط
liaise رابط نظامی بودن
liaised رابط نظامی بودن
liaising رابط نظامی بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com