Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
belay
وسیله پیچیدن محاط کردن
Other Matches
level wind
وسیله پیچیدن نخ ماهیگیری
to take in sail
جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
embed
محاط کردن
embeds
محاط کردن
embeds
خواباندن محاط کردن
embed
خواباندن محاط کردن
girdler
محاط
seagirt
محاط دریا
rock bound
محاط بصخره
enclave economices
اقتصادهای محاط
sea girt
محاط بدریا
inscribable
محاط شدنی
landlocked
محاط در خشکی
inscribable
محاط کردنی
planchette
احاطه کننده محاط
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
fake
حلقه کردن پیچیدن
faked
حلقه کردن پیچیدن
fakes
حلقه کردن پیچیدن
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
reef
پیچیدن و جمع کردن بادبان
reefs
پیچیدن و جمع کردن بادبان
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
to fold up
تاه زدن وکوچک کردن پیچیدن
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
overwind
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
antiwithdrawal device
وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotter
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotters
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
outputs
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
device
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
devices
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
craned
وسیله بلند کردن
craning
وسیله بلند کردن
powering
خاموش کردن یک وسیله
powers
خاموش کردن یک وسیله
run
کار کردن یک وسیله
cranes
وسیله بلند کردن
crane
وسیله بلند کردن
hoisted
وسیله بلند کردن
hoists
وسیله بلند کردن
runs
کار کردن یک وسیله
powered
خاموش کردن یک وسیله
hoist
وسیله بلند کردن
power
خاموش کردن یک وسیله
provide
وسیله فراهم کردن
provides
وسیله فراهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
automatize
خودکار کردن یک وسیله دستی
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
group
جمع کردن چندین وسیله با هم
diddle
تحریف کردن به وسیله داده
diddled
تحریف کردن به وسیله داده
diddles
تحریف کردن به وسیله داده
squilgee
وسیله نظافت کردن کف ناو
groups
جمع کردن چندین وسیله با هم
synchronization
عمل سنکرون کردن دو وسیله
diddling
تحریف کردن به وسیله داده
strickle
وسیله تیز کردن داس
ground tackle
وسیله مهار کردن قایق
reverberate
پیچیدن
reverberating
پیچیدن
complicates
پیچیدن
muffle
پیچیدن
fold
پیچیدن
folds
پیچیدن
reverberates
پیچیدن
infold
پیچیدن
complicate
پیچیدن
turn
پیچیدن
reverberated
پیچیدن
curled
پیچیدن
folded
پیچیدن
tangle
به هم پیچیدن
envelop
پیچیدن
enveloping
پیچیدن
to cover up
پیچیدن
swath
پیچیدن
inwrap
پیچیدن
muffling
پیچیدن
muffles
پیچیدن
enfolds
پیچیدن
enfolding
پیچیدن
complicating
پیچیدن
enfolded
پیچیدن
enfold
پیچیدن
enveloped
پیچیدن
intertangle
در هم پیچیدن
wraps
پیچیدن
tangles
به هم پیچیدن
wrap
پیچیدن
twinges
پیچیدن
twinge
پیچیدن
to screw up
پیچیدن
inswathe
پیچیدن
tie up
پیچیدن
inwind
پیچیدن
entwist
پیچیدن
tweaked
پیچیدن
tweaking
پیچیدن
tweaks
پیچیدن
re echo
پیچیدن
curl
پیچیدن
convolve
پیچیدن
curls
پیچیدن
to trun the corner
پیچیدن
wattle
پیچیدن
to tie up
پیچیدن
furls
پیچیدن
torsion
پیچیدن
christiania
پیچیدن
coil down
پیچیدن
coil up
پیچیدن
furled
پیچیدن
furling
پیچیدن
furl
پیچیدن
christy
پیچیدن
lapped
پیچیدن
lap
پیچیدن
christie
پیچیدن
tweak
پیچیدن
envelope
پیچیدن
envelopes
پیچیدن
enwrap
پیچیدن
resonates
پیچیدن
swathe
پیچیدن
trindle
پیچیدن
winds
پیچیدن
resonate
پیچیدن
wind
پیچیدن
swathes
پیچیدن
resonated
پیچیدن
envelops
پیچیدن
impact
پیچیدن
impacts
پیچیدن
windage
پیچیدن
resonating
پیچیدن
cutoff block
سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
to act through primary agents
به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com