English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
bowsight وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
Other Matches
bowed کمان کمان هدفگیری
bow کمان کمان هدفگیری
bows کمان کمان هدفگیری
bowing کمان کمان هدفگیری
windage تنظیم کمان هنگام وجود بادعرضی برای دقت در هدفگیری
freestyle مسابقه تیراندازی بکمک وسیله هدفگیری کشتی ازاد
sights وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
sight وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
auxiliary storage حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
target bow کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
aimed هدفگیری
delivers هدفگیری
aims هدفگیری
aim هدفگیری
deliver هدفگیری
red zone دایره قرمز صفحه هدفگیری
point of aim نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
address آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
instinctive shooting هدفگیری بدون کمک وسایل دید
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
rainbow border حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
lasers وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotters وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
subsidiary کمکی
auxiliaries کمکی
supplementary کمکی
ancillary کمکی
secondary کمکی
auxiliary کمکی
subsidiaries کمکی
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
interpoles قطبهای کمکی
auxiliary view نمای کمکی
auxiliary target هدف کمکی
prony motor موتور کمکی
reserve accumulator انباره کمکی
remedial measure اندازه کمکی
auxiliary operatich عمل کمکی
operating supplies مواد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
relieving tackle تاکل کمکی
auxiliary rotor رتور کمکی
auxiliary storage انبار کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
auxiliary storage انباره کمکی
relieving arch طاق کمکی
back up frequency فرکانس کمکی
booster magneto دینام کمکی
booster pump پمپ کمکی
coprocessor پردازنده کمکی
utilitu program برنامه کمکی
user interface میانجی کمکی
commutating pole قطب کمکی
communicating pole قطب کمکی
auxiliaries امدادی کمکی
sabot خرج کمکی
by pass valve شیر کمکی
split pole motor موتور کمکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
slack variable متغیر کمکی
intermediate grid شبکه کمکی
interpole قطب کمکی
accessory لوازم کمکی
boostes transformer ترانسفورماتور کمکی
boostes pump پمپ کمکی
auxiliary امدادی کمکی
auxiliary memory حافظه کمکی
auxiliary memory حافظ کمکی
auxiliary forces نیروی کمکی
auxiliary charger شارژکننده کمکی
auxiliary ego خود کمکی
auxiliary electrode الکترود کمکی
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
auxiliary equipment وسائل کمکی
auxiliary forces قوای کمکی
auxiliary base line باز کمکی
accommodator کارگر کمکی
artificial aids وسایل کمکی
artificial antenna انتن کمکی
dummy antenna انتن کمکی
auxiliary landing field فرودگاه کمکی
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
arch- : کمان
fiddle bow کمان
bows کمان
bowstring زه کمان
bowing کمان
bowed کمان
bow کمان
fiddlestick کمان
arc کمان
arches کمان
arch- کمان
spot کمان
sagittarii کمان
arch کمان
arch : کمان
arcs کمان
spots کمان
arches : کمان
sagittarius کمان
downloading utility برنامه کمکی استقرار
astrocyteo نوعی یاخته کمکی
pitman عضو گروه کمکی
aided کمک وسایل کمکی
norton utilities برنامههای کمکی نورتن
navigational grid شبکه کمکی ناوبری
afforce نیروی کمکی فرستادن به
aiding کمک وسایل کمکی
aid کمک وسایل کمکی
accessory cells یاخته های کمکی
undelete utility برنامه کمکی احیاء
dozzle مخزن کمکی تغذیه
guiding عضلات کمکی مجاور
layshaft محور دندانه کمکی
table utility برنامه کمکی جدولی
wills فعل کمکی "خواهم "
mace utilities برنامه کمکی میس
igniter pad کیسه خرج کمکی
willed فعل کمکی "خواهم "
will فعل کمکی "خواهم "
kedge anchor لنگر کمکی ناو
lee helm سکان کمکی ناو
sabot خرج موشکی کمکی
interpole motor موتور با قطب کمکی
auxiliary control surfaces سطوح فرامین کمکی
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
auxiliary flight surfaces سطوح پرواز کمکی
commutating pole converter تبدیل گر قطب کمکی
visual aids ابزارهای کمکی دیداری
I can't help it. <idiom> من نمیتونم کمکی کنم.
backup utility برنامه کمکی پشتیبان
auxiliary power unit واحد قدرت کمکی
irises رنگین کمان
face شکم کمان
faces شکم کمان
longbows کمان بزرگ
to bend or draw the bow کمان کشیدن
longbow کمان بزرگ
to feel any one's pulse کمان کردن
crossbow کمان زنبورکی
long bow کمان دستی
bow تعظیم کمان
bare bow کمان لخت
bows کمان شکاری
sunbow رنگین کمان
iris رنگین کمان
string picture روزنه کمان
swede saw اره کمان
bows تعظیم کمان
bowing کمان شکاری
bend کمان خمش
bow کمان شکاری
bowed تعظیم کمان
handbow کمان تیراندازی
stacked bow کمان باریک
bowed کمان شکاری
bowing تعظیم کمان
straight bow کمان راست
swede saw کمان اره
archers تیرانداز با کمان
bowman تیرانداز با کمان
circular measure اندازه کمان
cock feather پر وصل به کمان
opalesce مانندرنگین کمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com