English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
testate وصیت کردن شهادت دادن
Other Matches
testifying شهادت دادن تصدیق کردن
testifies شهادت دادن تصدیق کردن
testified شهادت دادن تصدیق کردن
testify شهادت دادن تصدیق کردن
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
witnesses شهادت دادن
affirming شهادت دادن
affirmed شهادت دادن
witness شهادت دادن
affirm شهادت دادن
voucher شهادت دادن
affirms شهادت دادن
attest شهادت دادن
evidence شهادت دادن
bear witness شهادت دادن
attests شهادت دادن
witnessing شهادت دادن
to bear testimony شهادت دادن
bear testimony شهادت دادن
attesting شهادت دادن
vouchers شهادت دادن
attested شهادت دادن
witnessed شهادت دادن
perjuring شهادت دروغ دادن
perjure شهادت دروغ دادن
perjures شهادت دروغ دادن
to bear witness to شهادت دادن نسبت به
demise انتقال دادن مال با وصیت
witnessed گواه شاهد شهادت دادن
witnesses گواه شاهد شهادت دادن
witness گواه شاهد شهادت دادن
witnessing گواه شاهد شهادت دادن
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
bequeath وصیت کردن
bequeaths وصیت کردن
bequeathed وصیت کردن
bequeathing وصیت کردن
making a will وصیت کردن
make one's will وصیت کردن
make a will وصیت کردن
wills وصیت کردن
hand down <idiom> وصیت کردن
will وصیت کردن
willed وصیت کردن
to make one's will وصیت کردن
wills وصیت وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
willed وصیت وصیت نامه
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
devised تعبیه کردن وصیت نامه
devise تعبیه کردن وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
devising تعبیه کردن وصیت نامه
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
test شهادت گواهی بازرسی کردن
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
bequest وصیت
injunction وصیت
injunctions وصیت
bequests وصیت
testament وصیت
testaments وصیت
testimonies شهادت
witnesses شهادت
martyry شهادت
witnessing شهادت
oral evidence شهادت
certification شهادت
testimony شهادت
hearsay evidence شهادت بر شهادت
martyrdom شهادت
witness شهادت
witnessed شهادت
testimonial شهادت
attestation شهادت
evidence شهادت
testis شهادت
testimonials شهادت
will وصیت وصیتنامه
willed وصیت وصیتنامه
willed وصیت وصایا
testamentary مطابق با وصیت
he died intestate بی وصیت مرد
testate وصیت کرده
nuncupative will وصیت شفاهی
will وصیت وصایا
testator وصیت کننده
testament وصیت نامه
possessory will وصیت تملیکی
testaments وصیت نامه
intestate متوفای بی وصیت
universal legacy وصیت مطلق
testamentary وصیت شده
wills وصیت وصایا
testate دارای وصیت
contractual will وصیت عهدی
intestate بدون وصیت
wills وصیت وصیتنامه
perjury شهادت کذب
call to witness به شهادت طلبیدن
certificate شهادت نامه
certificates شهادت نامه
martyr به شهادت رساندن
martyrs به شهادت رساندن
giving evidence اداء شهادت
acknowledgment شهادت نامه
false testimony شهادت کذب
forefinger انگشت شهادت
affidavit شهادت نامه
perpetuting testtimony حفظ شهادت
testable شهادت پذیر
oral evidence شهادت شفاهی
the first or index finger انگشت شهادت
passionary شهادت نامه
hearsay evidence شهادت سماعی
deponont شهادت دهنده
parol evidence شهادت شفاهی
forefingers انگشت شهادت
testament تدوین وصیت نامه
intestate فاقد وصیت نامه
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
testaments تدوین وصیت نامه
intestacy نداشتن وصیت نامه
intestacy فوت پیش از وصیت
intestate death موت بدون وصیت
testamentary وابسته به وصیت نامه
law of succession حقوق ارث و وصیت
administration of a will اجرای وصیت نامه
affidavy شهادت نامه استشهاد
affidavits شهادت نامه استشهاد
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
warrantable دارای ارزش برای شهادت
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
witness stand محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
voir dire سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
holographs سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com