| Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| polarities |
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند |
| polarity |
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| reverse |
وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند |
| reversed |
وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند |
| reverses |
وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند |
| reversing |
وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند |
| amphoteric |
دارای برق مثبت و منفی |
| polar |
دارای الکتریسیته مثبت و منفی |
| bipolar |
استفاده از سط وح ولتاژ مثبت و منفی برای نمایش اعداد دودویی |
| spillage |
وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند |
| spillages |
وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند |
| polarities |
بررسی ایکه کدام ترمینال الکتریکی مثبت و کدام یک منفی است |
| polarity |
بررسی ایکه کدام ترمینال الکتریکی مثبت و کدام یک منفی است |
| complementation |
سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی |
| leontief matrix |
اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند . |
| overflows |
وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند |
| overflowed |
وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند |
| overflow |
وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند |
| unipolar |
که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند |
| positive |
قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم |
| bipolar |
روش ارسال که از سطح ولتاژهای متفاوت مثبت و منفی برای نمایش دودویی استفاده میکند و صفر دودویی در سطح صفر نمایش داده میشود |
| positive |
سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود |
| shift |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| shifts |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| shifted |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
| optical |
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری |
saddle bag |
خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.] |
| positive externalities |
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت |
| generator terminal |
ترمینالهای ژنراتور |
| communications terminal |
ترمینالهای ارتباطی |
| battery clamp |
ترمینالهای باطری |
| input pair of terminals |
زوج ترمینالهای اولیه |
| water terminal |
ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا |
| sequential |
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند |
| trafficking |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| trafficked |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| overlays |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
| overlaying |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
| overlay |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
| traffics |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| traffic |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| activity |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
| activities |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
| batch processing |
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند |
| routine |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
| routinely |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
| routines |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
| stack |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stacked |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stacks |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| cad |
استفاده از کامپیوتر و ترمینالهای گرافیکی برای کمک به طراح درکارش |
| cads |
استفاده از کامپیوتر و ترمینالهای گرافیکی برای کمک به طراح درکارش |
| ended |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
| ends |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
| end |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
| detect |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| detected |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| detecting |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| detects |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| database |
بازیابی و بهنگام سازی محاورهای رکوردهای پایگاه داده با استفاده از ترمینالهای line-on |
| databases |
بازیابی و بهنگام سازی محاورهای رکوردهای پایگاه داده با استفاده از ترمینالهای line-on |
| central |
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند |
| teched |
مختل |
| disturbed |
مختل |
| distempered |
مختل |
| deranged |
مختل |
| tetched |
مختل |
| automatic terminal information service |
ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین |
| saturated colour |
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند |
| vdt |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
| VDU |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
| VDUs |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
| upsetter |
مختل کننده |
| queer |
مختل کردن |
| disordered |
مختل شده |
| disorganised |
مختل کردن |
| disorderly |
نامنظم مختل |
| disorganises |
مختل کردن |
| queerest |
مختل کردن |
| disorganising |
مختل کردن |
| queerer |
مختل کردن |
| disorganize |
مختل کردن |
| disorganizes |
مختل کردن |
| disorganizing |
مختل کردن |
| disturbs |
مختل کردن |
| disturb |
مختل کردن |
| undisturbed |
غیر مختل |
| perturbate |
مختل مضطرب |
| out of kelter |
خراب مختل |
| off the rails |
مختل درهم |
| mentally abnormal |
مختل المشاعر |
| kelter |
بی ترتیب مختل |
| disturbed |
مختل شده |
| discombobulate |
مختل کردن |
| undisturbed |
مختل نشده |
| unsettled |
اشفته مختل |
| wide area network |
شبکهای که ترمینالهای مختلف آن دور هستند و از طریق رادیو , ماهواره و کابل بهم وصل اند |
| disrupts |
مختل کردن کار |
| disrupting |
مختل کردن کار |
| disrupt |
مختل کردن کار |
| disorganizing |
مختل کردن نظم |
| disorganizes |
مختل کردن نظم |
| disorganising |
مختل کردن نظم |
| disorganises |
مختل کردن نظم |
| disorganised |
مختل کردن نظم |
| to go out of gear |
مختل شدن ازکارافتادن |
| disorganize |
مختل کردن نظم |
| violated |
بی حرمت ساختن مختل کردن |
| violate |
بی حرمت ساختن مختل کردن |
| violates |
بی حرمت ساختن مختل کردن |
| disorder |
برهم زدن مختل کردن |
| hamper |
مانع شدن مختل کردن |
| hampered |
مانع شدن مختل کردن |
| hampering |
مانع شدن مختل کردن |
| disorders |
برهم زدن مختل کردن |
| hampers |
مانع شدن مختل کردن |
| positional parameter |
پارامتر وضعیتی |
rain on someone's parade <idiom> |
برنامه های دیگران را مختل کردن |
| critical altitude |
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود |
| to get into |
توی [وضعیتی] افتادن |
| to fall into |
توی [وضعیتی] افتادن |
| to rehash something |
وضعیتی را بازدید کردن |
| toggle switch |
سویچ چند وضعیتی |
| to be in a pickle <idiom> |
در وضعیتی دشوار بودن |
| to revisit the situation |
وضعیتی را بازدید کردن |
| subroutine |
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود |
| electronic cottage |
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند |
| stating |
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد |
| states |
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد |
| tandem |
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند |
| tandems |
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند |
| stated |
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد |
| state- |
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد |
| to languish |
پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
| state |
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد |
| databases |
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است |
| database |
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است |
| to languish |
فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
| to languish |
ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
| lock up |
وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد |
| toggles |
سویچ چند وضعیتی تغییر وضع دادن |
| toggle |
سویچ چند وضعیتی تغییر وضع دادن |
| to languish |
هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
| bubble sort |
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند |
| to handle something |
چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم] |
| rowed |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
row |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
| rows |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
| assertive |
مثبت |
affirmative |
مثبت |
| positive |
مثبت |
| justificatory |
مثبت |
| declaratory |
مثبت |
| affirmatory |
مثبت |
| poss |
مثبت |
| condition |
وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود |
| congestion |
وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد |
| double coincidence of wants |
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد |
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. |
از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند. |
| positive logic |
منطق مثبت |
| positive potential |
پتانسیل مثبت |
| positive side |
بخش مثبت |
| assertion |
افهار مثبت |
| positive modulation |
پخش مثبت |
| positive modulation |
تحمیل مثبت |
| positive balance |
مانده مثبت |
| positive plate |
صفحه مثبت |
| positive relation |
رابطه مثبت |
| positive acceleration |
شتاب مثبت |
| positive pole |
قطب مثبت |
| positive reinforcement |
تقویت مثبت |
| nonposetive |
غیر مثبت |
| positive electricity |
الکتریسیته مثبت |
| positive element |
سازه مثبت |
| positive economics |
اقتصاد مثبت |
| positive brush |
زغال مثبت |
| positive electrode |
الکترد مثبت |
| positive feedback |
بازخورد مثبت |
| positive feedback |
واخوراند مثبت |
| positive wire |
سیم مثبت |
| positive lead |
سیم مثبت |
| positive film |
فیلم مثبت |
| positive column |
ستون مثبت |
| positive correlation |
همبستگی مثبت |
| positive glow |
شعله مثبت |
| positive charge |
بار مثبت |
| positive electricity |
برق مثبت |
| positive sign |
علامت مثبت |
| affirmatively |
بطور مثبت |
| active balance |
مانده مثبت |
| aye |
رای مثبت |
| zincoid |
قطب مثبت |
| active balance |
موازنه مثبت |
| plus |
افزودن به مثبت |
| anode |
الکترود مثبت |
| yea |
رای مثبت |
| an a answer |
پاسخ مثبت |
| anodes |
الکترود مثبت |
| hot wire |
سیم مثبت |
| cation |
یون مثبت |
| hot-wire |
سیم مثبت |