Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (7 milliseconds)
English
Persian
status quo
وضع فعلی
actual state of affairs
وضع فعلی
Search result with all words
current
فعلی اخرین اطلاعات
currents
فعلی اخرین اطلاعات
plotter
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotters
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
physical
ترتیب فعلی کابلها در شبکه
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
failure
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
trace
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
very
واقعی فعلی
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
end
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
actual
فعلی
verbal
فعلی تحت اللفظی
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
devices
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
acceptance by conduct
قبول فعلی
actuals
فعلی
an impersonal verb
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
assumed position
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
capital value
ارزش فعلی
celestial gion
کره فعلی
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
current graph
نمودار فعلی
current location counter
شمارنده مکان فعلی
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
current ratio
وضعیت فعلی
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
DSW
کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
for the nonce
برای مقصود فعلی
incremental computer
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
incremental computer
کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
input/output
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
net present value
ارزش فعلی خالص
nonce
مقصود فعلی
operand
عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
present conditions
شرایط فعلی
present value
ارزش فعلی
present worth
ارزش فعلی
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
present-day
فعلی
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
present value
ارزش فعلی
do
[verb]
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com