English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (9 milliseconds)
English Persian
plea وعده مشروط
pleas وعده مشروط
Other Matches
invitations وعده خواهی وعده گیری
invitation وعده خواهی وعده گیری
punctually در سر وعده
vowed وعده
vow وعده
behest وعده
vows وعده
usance وعده
promise وعده
termless بی وعده
payable at sight بی وعده
vowing وعده
promises وعده
contingent مشروط
subject مشروط
contingents مشروط
qualified مشروط
pending مشروط
subjected مشروط
subjecting مشروط
limited مشروط
conditional مشروط
eventual مشروط
provisional مشروط
conditioned مشروط
provided مشروط
subjects مشروط
person in whose favor a condition is mad مشروط له
due at a specified date after sight وعده دار
forward dealing معامله به وعده
forward delivery تحویل به وعده
hest امریه وعده
on six mounth scredit با ششماه وعده
payable at maturity وعده دار
postdated cheque چک وعده دار
promisor وعده دهنده
promissory وعده اور
punctual payment پرداخت در سر وعده
rendezvous area وعده گاه
rendezvous وعده گاه
usance وعده فرجه
appointments وعده ملاقات
appointed day وعده ملاقات
appointment وعده ملاقات
date [appointment] وعده ملاقات
credits وعده مهلت
crediting وعده مهلت
credited وعده مهلت
usance bill برات به وعده
credit وعده مهلت
cop-out خلف وعده
cop-outs خلف وعده
qualified endorsement فهرنویسی مشروط
estate at will اجاره مشروط
probationer عفو مشروط
foul bill of lading بارنامه مشروط
unalienable <adj.> غیر مشروط
inevitable <adj.> غیر مشروط
on probation در آزادی مشروط
subject to being unsold مشروط براینکه
unalterable <adj.> غیر مشروط
absolute <adj.> غیر مشروط
inalienable <adj.> غیر مشروط
indispensable <adj.> غیر مشروط
dirty bill od lading بارنامه مشروط
condition مشروط کردن
paroling ازادی مشروط
paroles ازادی مشروط
provided مشروط به انکه
conditionally بطور مشروط
paroled ازادی مشروط
parole ازادی مشروط
absolutes غیر مشروط
absolute غیر مشروط
unconditional غیر مشروط
providing مشروط بر اینکه
provisional شرطی مشروط
probation ازادی مشروط
probationers عفو مشروط
claused bill og exchange بارنامه مشروط
contingent تصادفی مشروط
conditional probability احتمال مشروط
conditional discharge ازادی مشروط
contingents تصادفی مشروط
conditional order سفارش مشروط
conditional confession اقرار مشروط
conditional contract عقد مشروط
helpings یک وعده یا پرس خوراک
maturity وعده یا موعد پرداخت
matured وعدهای وعده دار
appointments وعده های ملاقات
contango با وعده معامله کردن
dates [appointments] وعده های ملاقات
usance برات وعده دار
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
i rest upon your promise من به وعده شما است
helping یک وعده یا پرس خوراک
invites خواندن وعده گرفتن
So much for her promises . این هم از وعده های او
invited خواندن وعده گرفتن
appointed days وعده های ملاقات
invite خواندن وعده گرفتن
probative دال بر اثبات مشروط
on approval مشروط به رضایت خریدار
concurring opinion رای موافق مشروط
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
probatory دال بر اثبات مشروط
extra good time معافی مشروط از زندان
restrictive indorsement فهر نویسی مشروط
sub modo مشروط یا مضیق یا مقید
probationary period دوره ازادی مشروط
invites مهمان کردن وعده دادن
invite مهمان کردن وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
promise نوید انتظار وعده دادن
promises نوید انتظار وعده دادن
the bill is undue وعده برات نرسیده است
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
meal times زمان وعده های غذا
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
deferred dividened سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
goods on approval تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
precarious عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
depositions درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
ticket of leave سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
deposition درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
A post - dated check . چک مدت دار ( وعده دار )
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com