Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
on request
وقتی که درخواست بشود
Other Matches
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
literal
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
I wI'll come as late as I possibly can .
تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
where work is concerned
اگر مربوط به کار بشود ...
if he wishes to be a
اگرمی خواهد کسی بشود
He promised to behave ( mend his ways)
قول داد آدم بشود
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
Let the car cool off.
بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
That's out of the question.
این غیرممکن است که عملی بشود.
Talk a lot without saying much
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
No way!
این غیرممکن است که عملی بشود.
[اصطلاح روزمره]
pseudo random
رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
He was barred from the casino.
او
[مرد]
اجازه نداشت داخل این کازینو
[قمارخانه]
بشود.
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it
[anything]
.
من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم
[هیچ چیزی]
جادو بشود.
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
It appears questionable whether he will manage to do that.
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
res inter alios
debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
hire purchase
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
ever since
از وقتی که
some time
یک وقتی
somewhen
در یک وقتی
synchronism
هم وقتی
until
وقتی که
until
تا وقتی که
some time or other
یک وقتی
postulated
درخواست
requisitioned
درخواست
on request of which
[at his request]
به درخواست او
appeals
درخواست
postulating
درخواست
postulates
درخواست
tenderest
درخواست
tendering
درخواست
appealed
درخواست
requisition
درخواست
requests
درخواست
requisitions
درخواست
request
درخواست
requested
درخواست
requisitioning
درخواست
requesting
درخواست
appeal
درخواست
tendered
درخواست
requistion for money
درخواست
applications
درخواست
solicitation
درخواست
claim
درخواست
postulate
درخواست
claimed
درخواست
claiming
درخواست
claims
درخواست
supplication
درخواست
demand
درخواست
demanded
درخواست
demands
درخواست
suit
درخواست
suited
درخواست
application
درخواست
imploration
درخواست
indenting
درخواست
d. of a request
در درخواست
indent
درخواست
suits
درخواست
indents
درخواست
tender
درخواست
enquiry
درخواست
since
از وقتی که چون که
there is a time for everything
هرکاری وقتی
provcation
در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
entreating
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
basic requisition number
درخواست ابتدایی
call for fire
درخواست اتش
round robin
درخواست کتبی
basic requisition number
درخواست اولیه
inquiry
اسستسفار درخواست
entreated
درخواست کردن
request signal
علامت درخواست
requisition line
خط درخواست اماد
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
toa for a job or position
درخواست کارکردن
purchase requisition
درخواست خرید
inquiries
اسستسفار درخواست
application form
برگ درخواست
prayed
درخواست کردن
appeal for tenders
درخواست مزایده
requisition number
شماره درخواست
applicator
درخواست کننده
entreat
درخواست کردن
asking and ordering
درخواست و سفارش
prays
درخواست کردن
excess demand
درخواست مازاد
writ of subpoena
برگ درخواست
stock requisition
درخواست کالا
supervisor request
درخواست نافر
supplicate
درخواست کردن
materials requisition
درخواست مواد
rrayer
درخواست التماس
fire message
درخواست اتش
praying
درخواست کردن
pray
درخواست کردن
document number
شماره درخواست
speak for
<idiom>
درخواست کردن
pleader
درخواست دادن
put in for something
<idiom>
درخواست چیزی
d. note
درخواست پرداخت
applicants
درخواست کننده
plead with
درخواست کردن
applicants
درخواست دهنده
applicant
درخواست کننده
applicant
درخواست دهنده
demand code
رمز درخواست
demandant
درخواست کننده
on call
بنا به درخواست
to g. any one's request
درخواست کسیراپذیرفتن
asked
<adj.>
<past-p.>
درخواست شده
requested
درخواست می کنم
applies
درخواست دادن
requesting
درخواست می کنم
implore
درخواست کردن از
claimed
<adj.>
<past-p.>
درخواست شده
solicits
درخواست کردن
demanded
<adj.>
<past-p.>
درخواست شده
applies
درخواست کردن
apply
درخواست کردن
request
درخواست می کنم
imploring
درخواست کردن از
implores
درخواست کردن از
applying
درخواست دادن
requests
درخواست می کنم
applying
درخواست کردن
implored
درخواست کردن از
apply
درخواست دادن
demands
درخواست کردن
at the request of
به خواهش
[به درخواست]
soliciting
درخواست کردن
solicited
درخواست کردن
solicit
درخواست کردن
declaration of intention
درخواست تابعیت
demand
درخواست مطالبه
demand
درخواست کردن
demands
درخواست مطالبه
demanded
درخواست کردن
demanded
درخواست مطالبه
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
by comparison
وقتی مقایسه می شوند
it never rains but it pours
وقتی که می ایدپشت سر هم می اید
There is no time left .
دیگر وقتی نمانده
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to a oneself for help
درخواست کمک کردن
initial fire request
درخواست ابتدایی اتش
boning
خواستن درخواست کردن
to solicit an office
درخواست ازیک شرکت
requesting unit
یکان درخواست کننده
indenting
سفارش درخواست کردن
debt enforcement
درخواست طلب وصول
call for fire
درخواست اتش کردن
at call
به محض درخواست عندالمطالبه
indent
سفارش درخواست کردن
to deny somebody a wish
درخواست کسی را رد کردن
demand code
شماره رمزبرگ درخواست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com