Total search result: 211 (56 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
passive |
وقت کشی بدون اجرای فن |
passives |
وقت کشی بدون اجرای فن |
|
|
Search result with all words |
|
viewer |
امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود |
viewers |
امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود |
real time |
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی |
automatic |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
automatics |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
latest event time |
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد |
multi tasking |
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده |
multitasking |
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده |
on the fly |
در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا |
Other Matches |
|
chaining |
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان |
Sound Recorder |
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد |
run duration |
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود |
pipelines |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
pipeline |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
application of fire |
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش |
feasibility study |
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار |
possession money |
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود |
time resolution |
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات |
informally |
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی |
without any reservation |
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا |
unformed |
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان |
performance standard |
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار |
flat |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
flattest |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
of no interest |
بدون اهمیت [بدون جلب توجه] |
independently |
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال |
Taoism |
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت |
parataxis |
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر |
lynch law |
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی |
unstressed |
بدون اضطراب بدون کشش |
unbranched |
بدون انشعاب بدون شعبه |
offhand |
بدون مقدمه بدون تهیه |
achylous |
بدون کیلوس بدون قیلوس |
post attack |
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله |
run |
اجرای |
runs |
اجرای |
Sound Blaster |
و پس اجرای آن |
dry run |
اجرای ازمایشی |
auto da fe |
اجرای رای |
test run |
اجرای ازمایشی |
enforcement of a judgment |
اجرای حکم |
machine run |
اجرای ماشین |
rerun |
اجرای مجدد |
carry out the obligations |
اجرای تعهدات |
program execution |
اجرای برنامه |
parallel run |
اجرای موازی |
concurrent execution |
اجرای همزمان |
conduct of fire |
اجرای اتش |
performance of a contract |
اجرای قرارداد |
concurrently |
اجرای همزمان |
administer justice |
اجرای عدالت |
plan implementation |
اجرای برنامه |
conduct of fire |
اجرای تیراندازی |
execution of wills |
اجرای وصایا |
execution of judgments |
اجرای احکام |
post strike |
بعد از اجرای تک |
budget execution |
اجرای بودجه |
test run |
اجرای ازماینده |
use |
اجرای چیزی |
ground work |
اجرای فن در خاک |
uses |
اجرای چیزی |
administration of justice |
اجرای عدالت |
fulfilment of an obligation |
اجرای تعهد |
war game |
اجرای بازی جنگ |
legal enforcement |
اجرای حکم دادگاه |
enforcement by writ |
اجرای حکم دادگاه |
methode of fire |
روش اجرای تیراندازی |
check |
اجرای خشک یک برنامه |
task force |
نیروی اجرای عملیات |
wargaming |
اجرای بازی جنگ |
task forces |
نیروی اجرای عملیات |
by the number |
اجرای فرمان با شماره |
policy instrument |
ابزار اجرای سیاست |
multi tasking |
اجرای چندین کار |
concept of operations |
روش اجرای عملیات |
desks |
اجرای خشک برنامه |
involve |
آغاز با اجرای یک برنامه |
final process |
دستور اجرای حکم |
technique |
روش یا فن اجرای کار |
desk |
اجرای خشک برنامه |
techniques |
روش یا فن اجرای کار |
involving |
آغاز با اجرای یک برنامه |
class ii activity |
اجرای اماد طبقه 2 |
class i activity |
اجرای اماد طبقه 1 |
law enforcement |
اجرای قوانین [حقوقی] |
multitasking |
اجرای چندین کار |
concurrent program execution |
اجرای همزمان برنامه |
administration of a will |
اجرای وصیت نامه |
checks |
اجرای خشک یک برنامه |
involves |
آغاز با اجرای یک برنامه |
launch an attack |
اجرای حمله شروع تک |
launching |
شروع یا اجرای یک برنامه |
launches |
شروع یا اجرای یک برنامه |
launched |
شروع یا اجرای یک برنامه |
launch |
شروع یا اجرای یک برنامه |
reprieve |
تعلیق اجرای مجازات |
self aid |
اجرای کمکهای اولیه |
reprieved |
تعلیق اجرای مجازات |
operate |
دستورات اجرای کامپیوتر |
reprieves |
تعلیق اجرای مجازات |
implementation of the decisions |
اجرای قرار [رای] |
reprieving |
تعلیق اجرای مجازات |
apply a correct holt |
اجرای فن صحیح کشتی |
operated |
دستورات اجرای کامپیوتر |
checked |
اجرای خشک یک برنامه |
enforcement of judgement |
اجرای احکام قضایی |
pursuance of a plan |
اجرای نقشه یا طرحی |
enforcement of a judment |
اجرای حکم دادگاه |
operates |
دستورات اجرای کامپیوتر |
task element |
عنصر اجرای عملیات |
insubordination |
سرپیچی از اجرای دستور |
transattack period |
زمان اجرای تک اتمی |
operator |
ترتیب اجرای عملیات ریاضی |
phase |
دوره زمانی اجرای برنامه |
overlap processing |
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی |
sword dance |
اجرای رقص در اطراف شمشیر |
phases |
دوره زمانی اجرای برنامه |
task element |
قسمت مامور اجرای عملیات |
phased |
دوره زمانی اجرای برنامه |
textbooks |
اجرای حرکت کامل و فنی |
staged |
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری |
operators |
ترتیب اجرای عملیات ریاضی |
collectivism |
اجرای اصول اشتراکی درزندگی |
exempted , adressee |
گیرنده معاف از اجرای دستور |
textbook |
اجرای حرکت کامل و فنی |
pass |
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل |
high angle pit |
چاله مخصوص اجرای تیرقائم |
specific performance |
نحوه اجرای معین در قرارداد |
passed |
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل |
suspend |
به عقب انداختن اجرای حکم |
executed |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
enterprises |
اقدام به اجرای قوانین کردن |
launched |
اجرای حمله شروع عملیات |
launches |
اجرای حمله شروع عملیات |
executes |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
ambuscade |
دام محل اجرای کمین |
launching |
اجرای حمله شروع عملیات |
enterprise |
اقدام به اجرای قوانین کردن |
suspending |
به عقب انداختن اجرای حکم |
mission request |
درخواست اجرای ماموریت هوایی |
execute |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
concepts |
تدبیر روش اجرای یک چیز |
suspends |
به عقب انداختن اجرای حکم |
precedence |
ترتیب اجرای عملیات ریاضی |
launch |
اجرای حمله شروع عملیات |
fire time |
زمان اجرای اتش یا انفجار |
guarantee a contract |
اجرای قراردادی را ضمانت کردن |
passes |
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل |
execution |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
executing |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
to guarantee a contract |
اجرای قراردادی راضمانت کردن |
concept |
تدبیر روش اجرای یک چیز |
recoilless |
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی |
proponent |
مقام مسئول اموال یا اجرای کار |
delay position |
موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری |
budgetary control |
کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی |
task group |
ناو گروه مامور اجرای عملیات |
run duration |
که زمان اجرای برنامه انجام می شوند |
compile and go |
بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل |
intermittent |
اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر |
task fleet |
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت |
execution |
مدت زمان بین اجرای یک دستور |
proponents |
مقام مسئول اموال یا اجرای کار |
adagio |
آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی] |
rerun |
اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار |
run duration |
مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه |
immediate |
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود |
command of execution |
فرمان اجرای عمل یکان اجرایی |
interdict |
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی |
e hour |
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی |
microcycle |
برای دادن زمان اجرای دستورات |
maths |
و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد |
math |
و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد |
inoperculate |
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش |
pipeline |
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد |
preprocess |
اجرای سازمان ابتدایی و پردازش ساده داده |
target |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
attentions |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
pipelines |
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد |
execute |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
attention |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
targetting |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
targeted |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
get round the law |
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن |
targeting |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
executed |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
executing |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
targets |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
targetted |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
executes |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
software |
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند |
esorow |
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد |
auto da fe |
اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد |
bailiff |
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر |
lesion |
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی |
compiles |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
dynamic |
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود |
compile |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
lesions |
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی |
object computer |
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT |
compiling |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
dynamically |
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود |
tempos |
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2- |
operation |
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور |
tempo |
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2- |
compiled |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
bailiffs |
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر |
processor |
سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه |
to give somebody an ultimatum |
به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی] |