Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
maximum powerpoint voltage
ولتاژ در نقطه توان حداکثر
Other Matches
maximum power point current
جریان در نقطه توان حداکثر
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
peak voltage
ولتاژ حداکثر
maximum available powere
توان حداکثر
maximum gate trigger voltage
ولتاژ احتراق حداکثر
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage
ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
maximum output voltage
ولتاژ خروجی حداکثر
maxvo
حداکثر توان هوازی
maximum power operation
کار با توان حداکثر
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
parameters
ولتاژ یا توان یک سیستم
parameter
ولتاژ یا توان یک سیستم
potentiometer
توان سنج ولتاژ برق
volt
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volts
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
unipolar
که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
transmission
که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
transmissions
که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
non return to zero
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
surge
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surges
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
voltage balance
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
rating
توان نامی توان قدرت
ratings
توان نامی توان قدرت
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive
سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
peak
حداکثر
outside
حداکثر
uttermost
حداکثر
outsides
حداکثر
peaking
حداکثر
endurance
حداکثر
peaks
حداکثر
maximal
حداکثر
maximum
حداکثر
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
maximum efficiency
راندمان حداکثر
maximum duration
زمان حداکثر
maximum output
خروجی حداکثر
maximum demand
بار حداکثر
peak current
جریان حداکثر
maximum gain
تقویت حداکثر
maximum frequency
فرکانس حداکثر
maximal
وابسته به حداکثر
maximum detector
اشکارساز حداکثر
maximum density
حداکثر تراکم
maximum efficiency
حداکثر کارائی
maximum load
بار حداکثر
maximum of intensity
حداکثر شدت
maximization
به حداکثر رسانیدن
maximum limited stress
تنش حداکثر
maximum amplitude
دامنه حداکثر
maximum capacity
فرفیت حداکثر
maximum energy
انرژی حداکثر
maximum deflection
انحراف حداکثر
maximum moment
حداکثر لنگر
maximum deviation
انحراف حداکثر
maximum current
جریان حداکثر
price ceilings
حداکثر قیمت
maximum speed
حداکثر سرعت
flat out
حداکثر سرعت
peak
حداکثر کاکل
optimum height
حداکثر ارتفاع
high tide
حداکثر مد دریا
maximum thermometer
گرماسنج حداکثر
maximum value
مقدار حداکثر
maximum work
کار حداکثر
payloads
حداکثر بار
global maximum
حداکثر مطلق
wage ceiling
حداکثر دستمزد
flank speed
حداکثر سرعت
peak demand
حداکثر تقاضا
full speed
حداکثر سرعت
full bore
حداکثر تلاش
payload
حداکثر بار
peaking
حداکثر کاکل
maximum slope
حداکثر شیب
peak load
حداکثر بار
submaximal
زیر حداکثر
intensity maximum
حداکثر شدت
maximum price
حداکثر بها
supercharge
خرج حداکثر
peaks
حداکثر کاکل
maximum profit
حداکثر سود
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
maximum ratings
مقدار حداکثر
maximum performance
کارایی حداکثر
peak speed
حداکثر سرعت
peak output
حداکثر تولید
relative maximum
حداکثر نسبی
peak load
بار حداکثر
high tides
حداکثر مد دریا
maximum performance
عملکرد حداکثر
maximum power demand
مصرف حداکثر
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
utility maximization
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum gate trigger current
جریان احتراق حداکثر
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
maximum flexibility
خمش پذیری حداکثر
utmost good faith
حداکثر حسن نیت
ultimate bearing capacity
حداکثر فشار متحمل پی
principle of miximum overlap
اصل حداکثر همپوشانی
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
maximum sound pressure
فشار صوت حداکثر
maximum modulating frequency
فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum scattering angle
زاویه پراکندگی حداکثر
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
maximum natality
حداکثر زاد و ولد
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
maximum temperature
درجه حرارت حداکثر
maximum load
بار گذاری حداکثر
maximum stock
حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight
حداکثر وزن برخاستن
profit maximization
به حداکثر رسانیدن سود
pron to
با حداکثر سرعت ممکن
maximum input frequency
فرکانس ورودی حداکثر
maximum landing weight
حداکثر وزن فرود
maximum light transmission
انتقال نور حداکثر
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength
طول موج حداکثر
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
sprints
با حداکثر سرعت دویدن
high water
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum control current
جریان کنترل حداکثر
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
utmost
منتهای کوشش حداکثر
closed height
حداکثر ارتفاع لیفتراک
flank speed
حداکثر سرعت قایق
maximum demand pointer
عقربه مصرف حداکثر
low tide
حداکثر جذر دریا
marginal
حداکثر نزدیک به انتها
ceiling price
حداکثر قیمت قانونی
extreme
حداکثر درمنتهی الیه
ceiling prices
حداکثر قیمت قانونی
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
endurance time
سرعت حداکثر مداوم
angle of repose
حداکثر شیب استقرار
sprinted
با حداکثر سرعت دویدن
sprint
با حداکثر سرعت دویدن
maximum direction finding
جهت یابی حداکثر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com