English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English Persian
barrister وکیل دادگستری
barristers وکیل دادگستری
lawyer وکیل دادگستری
lawyers وکیل دادگستری
attorney وکیل دادگستری
attorneys وکیل دادگستری
Search result with all words
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
serjeant at law وکیل درجه یک دادگستری
trial lawyer وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
Other Matches
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
barristers وکیل مشاور وکیل دعاوی
barrister وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
lawyers and laymen وکیل و غیر وکیل
courthouses کاخ دادگستری
courthouse کاخ دادگستری
Attorney General وزیر دادگستری
judge advocate ضابط دادگستری
Attorneys General وزیر دادگستری
ministry of justice وزارت دادگستری
judicial court دادگاههای دادگستری
justice درستی دادگستری
themis الهه دادگستری
pot hat کلاه وکلای دادگستری
Federal Prosecutor General وزیر دادگستری فدرال
Federal Attorney General وزیر دادگستری فدرال
bar association کانون وکلا دادگستری
f.b.i یکی از ادارات وزارت دادگستری ایالات متحده
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
solicitor وکیل
gentleman of the long robe وکیل
delegating وکیل
delegates وکیل
representatives وکیل
delegated وکیل
agent وکیل
delegate وکیل
attorneys وکیل
lawyers وکیل
proxy وکیل
agents وکیل
mandatary وکیل
solicitors وکیل
letter of attorney وکیل
counsels وکیل
proctor وکیل
surrogates وکیل
procurator وکیل
representative وکیل
lieutenants وکیل
lieutenant وکیل
lawyer وکیل
counselors وکیل
counsellors وکیل
counsellor وکیل
attorney وکیل
surrogate وکیل
factors وکیل
factor وکیل
procurators وکیل
deligate وکیل
assignee وکیل
syndic وکیل
counsel وکیل
counseled وکیل
counselled وکیل
counselling وکیل
deputy وکیل
deputies وکیل
counsel for the crown وکیل عمومی
counsel briefed by the government وکیل تسخیری
appoint as one counsel وکیل کردن
public defender وکیل تسخیری
defensor وکیل مدافع
defending attorney وکیل مدافع
depute وکیل کردن
prosecture وکیل عمومی
counsel briefedby the government وکیل تسخیری
judge advocate وکیل مدافع
public defender [American E] وکیل تسخیری
court-appointed attorney for the defense [American E] وکیل تسخیری
court-appointed defending counsel وکیل تسخیری
trial attorney وکیل محاکمه
to run in وکیل کردن
to go to the bar وکیل شدن
public a وکیل عمومی
proctor وکیل مدافع
proctor وکیل قانونی
petifogger وکیل مغالطه کن
office attorney وکیل دفتر
man of business وکیل گماشته
stewards وکیل خرج
advocated وکیل مدافع
advocate وکیل مدافع
Members of Parliament وکیل مجلس
barristers وکیل دعاوی
agent گماشته وکیل
agents گماشته وکیل
barristers وکیل مدافع
attorney وکیل دعاوی
deputy وکیل نماینده
advocates وکیل مدافع
lieutenants نایب وکیل
counsel وکیل دعاوی
steward وکیل خرج
advocating وکیل مدافع
counseled وکیل دعاوی
counselled وکیل دعاوی
counselling وکیل دعاوی
counsels وکیل دعاوی
barrister وکیل دعاوی
attorneys وکیل دعاوی
attorney with right of substitution وکیل با حق توکیل
surrogates وکیل شدن
attorney at law وکیل دعاوی
attorney at low وکیل دعاوی
attorney with right of substitution وکیل در توکیل
Member of Parliament وکیل مجلس
attorney with right of subtitution وکیل در توکیل
barrister at law وکیل مرافعه
barrister at law وکیل قانونی
chamber counsel وکیل مشاور
counsellor at law وکیل مشاور
surrogate وکیل شدن
appoint as one's council وکیل کردن
elect for the parliament وکیل کردن
deputies وکیل نماینده
barrister وکیل مدافع
lieutenant نایب وکیل
universal agent وکیل تام الاختیار
sergeant یوزباشی وکیل باشی
practitioner وکیل دست به کار
QCs مخفف وکیل دعاوی
lieutenant ناوبان یکم وکیل
take counsel with با وکیل مشورت کردن
lieutenants ناوبان یکم وکیل
QC مخفف وکیل دعاوی
universal agent وکیل مطلق الوکاله
practitioners وکیل دست به کار
sergeants یوزباشی وکیل باشی
parliamentarians وکیل مبرز و حراف
i made him my proxy او را وکیل خود نمودم
parliamentarian وکیل مبرز و حراف
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
majordomo وکیل خرج پیشکار
attorney نمایندگی وکیل مدافع
law officers of the crown وکیل عمومی دادیار
counsellor رایزن وکیل مدافع
counsellors رایزن وکیل مدافع
prevarication خیانت وکیل به موکل
counselors رایزن وکیل مدافع
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
counselor رایزن وکیل مدافع
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
petifogger وکیل پست یا حیله باز
empowers وکالت دادن وکیل کردن
empowered وکالت دادن وکیل کردن
empower وکالت دادن وکیل کردن
pettif ogger وکیل پست یا حیله باز
empowering وکالت دادن وکیل کردن
deputy of the parliament وکیل مجلس شورای ملی
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
mandate حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
borough شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
prevarication ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
practician کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com