Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
ritualist
ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
Other Matches
ritual
تشریفات مذهبی
Easter Sepulchre
تشریفات مذهبی تدفین
rite
مراسم تشریفات مذهبی
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
ceremonies
تشریفات
formality
تشریفات
rituals
تشریفات
procedures
تشریفات
ceremoniously
با تشریفات
unceremonious
بی تشریفات
unceremoniously
بی تشریفات
ritual
تشریفات
ceremony
تشریفات
gallery deck
پل تشریفات
formalist
تشریفات
protocol
تشریفات
cermonies
تشریفات
protocols
تشریفات
formalities
تشریفات
ritualism
تشریفات دوستی
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
master of ceremonies
رئیس تشریفات
sans ceremonie
بدون تشریفات
riteless
عاری از تشریفات
guard of honor
پاسدار تشریفات
paperwork
تشریفات اداری
ritualistic behavior
تشریفات وسواسی
porotocol department
اداره تشریفات
emcee
رئیس تشریفات
starches
اهارزدن تشریفات
emcees
رئیس تشریفات
starch
اهارزدن تشریفات
ceremonial
تشریفاتی تشریفات
serviced
عبادت تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
chief of protocol
رئیس تشریفات
service
عبادت تشریفات
ceremonials
تشریفاتی تشریفات
red tape
تشریفات زائد
honor
نجابت تشریفات
beadledom
تشریفات ورسمیت زیاد
emcees
رئیس تشریفات کردن
emcee
رئیس تشریفات کردن
To discard formalities .
تشریفات را کنا رگذاردن
an abrupt departure
عزیمت بدون تشریفات
quarterdecks
محوطه تشریفات ناو
red carpet
تشریفات و احترامات رسمی
solemnly
موقرانه با ائین و تشریفات
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
quarterdeck
محوطه تشریفات ناو
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
All the formalities were carried out.
تمام تشریفات انجام شد
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
He is very ceremonious.
اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
solemnity
ایین تشریفات مراسم سنگین
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
part performance
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
ceremonious
پای بند تشریفات وتعارف رسمی
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
ritualize
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
sacramental
وابسته به مراسم مذهبی
catechetic
وابسته به تعالیم مذهبی
neologian
وابسته به تعلیمات نوین مذهبی
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
neological
ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
idiosyncratic
وابسته به حالت ویژه
cliquish
وابسته بیک دسته ویژه
geogonostical
وابسته به خارههای ویژه زمین
hydrometric
وابسته به سنجش وزن ویژه ابگونه ها
idiosyncratic
وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
geogonostic
وابسته به شناسایی خارههای ویژه زمین
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
preatorian
وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
churchly
مذهبی
religious
مذهبی
churchgoer
مذهبی
churchgoers
مذهبی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
religiose
مذهبی بودن
religionism
غیرت مذهبی
religiosity
تعصب مذهبی
religious rites
شعائر مذهبی
missionaries
مبلغ مذهبی
pontifex
شورای مذهبی
holy day
تعطیل مذهبی
spirituality
روحیه مذهبی
religious tenets
عقاید مذهبی
pastoral psychiatry
روانپزشکی مذهبی
tenet
متعقدات مذهبی
R.E
تحصیلات مذهبی
missionary
مبلغ مذهبی
convertor
مبلغ مذهبی
semireligious
نیمه مذهبی
sect
فرقه مذهبی
sects
فرقه مذهبی
service book
کتب مذهبی
revival
جنبش مذهبی
revivals
جنبش مذهبی
gurus
معلم مذهبی
religious matters
مسائل مذهبی
guru
معلم مذهبی
converter
مبلغ مذهبی
holiday
تعطیل مذهبی
holidays
تعطیل مذهبی
devout
مذهبی عابد
clergyman
عالم مذهبی
clergymen
عالم مذهبی
dogmatism
تعصب مذهبی
missioner
مبلغ مذهبی
neologize
مذهبی بودن
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
tabu
منع یانهی مذهبی
taboo
منع یانهی مذهبی
Religious (political) fanaticism
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
psalter
سرود مذهبی مزامیر
traditor
خائن در امر مذهبی
catechisms
تعلیم ودستور مذهبی
taboos
منع یانهی مذهبی
psalm
سرود مذهبی خواندن
Mother Superiors
رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superior
رئیس بنیاد مذهبی
wowser
مذهبی و خرده گیر
catechism
پرسش نامه مذهبی
hymnbook
کتاب سرود مذهبی
catechisms
پرسش نامه مذهبی
catechism
تعلیم ودستور مذهبی
revivalism
اصول بیداری مذهبی
priggism
تعصب سخت مذهبی
soul music
موسیقی مذهبی سیاهپوستان
crusade
جنگ مذهبی نهضت
catechesis
تعالیم مذهبی شفاهی
crusaded
جنگ مذهبی نهضت
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
rectorate
ریاست بنگاه مذهبی
holyday
روز تعطیل مذهبی
pauli
اصول مذهبی پولس
cantor
اواز خوان مذهبی
crusades
جنگ مذهبی نهضت
crusading
جنگ مذهبی نهضت
psalms
سرود مذهبی خواندن
ecclesiogenic neurosis
روان رنجوری مذهبی
synod
مجلس منافره مذهبی
synods
مجلس منافره مذهبی
swami
رهبر مذهبی هندی
dogmatics
مبحث شعائر مذهبی
menology
سالنمای جشنها وسوگوارهای مذهبی
indoctrinated
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
sisterhood
انجمن خیریه مذهبی نسوان
indoctrinates
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinating
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com