Dictiornary-Farsi | پارسال دوست امسال آشنا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
Loge time no see ! Hello Stranger !	پارسال دوست امسال آشنا


Search result with all words

A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
Other Matches

yesteryear	پارسال
last year	پارسال
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer .	امسال تابستان می رویم کنار دریا
last year's produce	محصول پارسال
She shot up last year .	پارسال یکدفعه قد کشید
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
acquainted	آشنا
acquaint	آشنا کردن
affiliate	آشنا کردن
accustom	آشنا شدن
to become acquainted [with]	آشنا شدن [با]
to get to know	آشنا شدن [با]
acquaintance	آشنا آشنایان
au fait	آشنا به واقعیات
old hat	آشنا و مکرر
home ground	آشنا بهمحیط
accustom	آشنا کردن
pre acquaint	از پیش آشنا کردن
I know the area more or less .	کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
That's old hat! <idiom>	این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
My sister says she's looking forward to meeting you.	خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
conventions	استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
convention	استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
friend	دوست
chum	دوست
philogynist	زن دوست
hydrophilic compound	اب دوست
philoginous	زن دوست
allying	دوست
ally	دوست
bozo	دوست
amicable	دوست
chums	دوست
formalist	دوست
leal	دوست
schoolmates	دوست
unfriended	بی دوست
dienophile	دی ان دوست
heart-to-heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
heart to heart	دوست
friends	دوست
friendless	بی دوست
schoolmate	دوست
buddy	دوست
hydrophilic	اب دوست
buddies	دوست
psychrophilic	سرما دوست
negrophil	سیاه دوست
saprophytic	پوده دوست
ornithophilous	مرغ دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
lipophilic	چربی دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
xenophile	بیگانه دوست
solomon	صلح دوست
nucleophile	هسته دوست
kissing kind	باهم دوست
to make a friend of	دوست شدن با
philhellenic	دوست یونان
oxyphil	اسید دوست
philanthrope	بشر دوست
philobiblic	کتاب دوست
necrophilous	لاشه دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
philotechnic	صنعت دوست
patiot	میهن دوست
negrophil	زنگی دوست
oxyphile	اسید دوست
philotechnic	صناعت دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
pornerastic	جنده دوست
lithophilous	سنگ دوست
liquorish	نوشابه دوست
philhellene	دوست یونان
his friend's murder	قتل دوست او
I need my e	من دوست دارم
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
girlfriends	دوست دختر
girlfriend	دوست دختر
family men	زن و بچه دوست
family man	زن و بچه دوست
careerists	حرفه دوست
pen pals	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
careerist	حرفه دوست
isophilic	همجنس دوست
dendrophilous	درخت دوست
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
philanthropist	بشر دوست
philanthropists	بشر دوست
expressionism	حالت دوست
expressionist	حالت دوست
likes	دوست داشتن
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
likeable	دوست داشتنی
boyfriend	دوست پسر
boyfriends	دوست پسر
culturist	فرهگ دوست
chessist	شطرنج دوست
cater cousin	دوست صمیمی
patriotic	میهن دوست
lovely	دوست داشتنی
bibliophil	کتاب دوست
anglophile	انگلیسی دوست
amativeness	دوست داشتن
acidophile	اسید دوست
acidophile	ترشی دوست
liked	دوست داشتن
cronies	دوست صمیمی
like	دوست داشتن
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
friends	دوست کردن
friend	دوست کردن
warlike	جنگ دوست
disliked	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliking	دوست نداشتن
sporting	بازی دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
cobber	دوست صمیمی
fraternizes	دوست بودن
loyalist	دولت دوست
loyalists	دولت دوست
humanitarian	بشر دوست
peaceable	صلح دوست
dislikable	دوست نداشتنی
dislikeable	دوست نداشتنی
lovelier	دوست داشتنی
hand and glove	دوست همراز
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
rats	دوست بی وفا
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
francophil	فرانسه دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
halophilous	نمک دوست
hail fellow	دوست صمیمی
francophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
gallophile	فرانسه دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
loveable	دوست داشتنی
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
germanophil	المان دوست
intimado	دوست صمیمی
hemophile	خون دوست
humansit	انسان دوست
lovable	دوست داشتنی
heliophilous	افتاب دوست
humnanist	همنوع دوست
loveliest	دوست داشتنی
electrophile	الکترون دوست
hand in glove	دوست همراز
one's second self	دوست صمیمی شخص
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
patriots	وطن دوست ها [مرد]
savouring	فهمیدن دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
loves	معشوقه دوست داشتن
This is my friend.	این دوست من است.
savoured	فهمیدن دوست داشتن
love	معشوقه دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
mammonite	ثروت دوست زرپرست
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
savor	فهمیدن دوست داشتن
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
saprophytic	دوست دار موادگندیده
amiable	مهربان دوست داشتنی
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
to keep friends	باهم دوست ماندن
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
celibatarian	عزب یاتجرد دوست