Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
partially ordered
پاره مرتب
Other Matches
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
tear down
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tatter
لباس پاره پاره ژنده پوش
slats
پاره پاره شدن چادر
slat
پاره پاره شدن چادر
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
to cut to pieces
پاره پاره کردن
scalpels
پاره پاره کردن
pick to pieces
پاره پاره کردن
to part in pieces
پاره پاره کردن
scalpel
پاره پاره کردن
tearoff
پاره پاره کردن
to pick to piece
پاره پاره کردن
tatter
پاره پاره کردن
to tear to pieces
پاره پاره کردن
shredders
پاره پاره کننده
shredder
پاره پاره کننده
analyze
پاره پاره کردن
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
analyzes
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyse
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed
پاره پاره کردن تشریح کردن
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
scrappy
پاره پاره
in rags
پاره
mammock
پاره
scrapped
پاره
scrap
پاره
shredding
پاره
shredded
پاره
shred
پاره
peaked line
خط پاره پاره
pieces
پاره
isomerous
هم پاره
line segment
پاره خط
scrappier
پاره پاره
out at elbows
پاره
scrappiest
پاره پاره
isomer
هم پاره
shreds
پاره
scrapping
پاره
fragment
پاره
part
پاره
bits
پاره
fragments
پاره
piece
پاره
tatters
پاره
bit
پاره
fragmentary
پاره پاره
the golden
پاره
scraps
پاره
member
پاره
members
پاره
fragmenting
پاره
framentary
پاره پاره
raggle
پاره
duds
پاره
scappy
پاره پاره
scrap iron
اهن پاره
scrappiness
پاره پارگی
partial function
پاره تابع
tattered
پاره پوره
partial fraction
پاره کسر
partial order
پاره ترتیب
ballast
پاره سنگ
partial sum
پاره مجموعه
tatty
پاره پوره
firebrand
اتش پاره
bat
پاره اجر
batted
پاره اجر
break
پاره کردن
breaks
پاره کردن
wear and tear
<idiom>
پاره پوره
tear up
پاره کردن
quarry stone
پاره سنگ
bats
پاره اجر
split up
پاره شدن
firebrands
اتش پاره
to cut down
پاره کردن
equulei
پاره اسب
equuleus
پاره اسب
fire brand
اتش پاره
fragmental
پاره پاره جزء جزء
cuts
پاره کردن
rips
پاره کردن
ripped
پاره کردن
rip
پاره کردن
icicle
یخ پاره قطعه یخ
icicles
یخ پاره قطعه یخ
dilacerate
پاره کردن
case shot
چار پاره
fragmentary
پاره پاره جزء جزء
bits
پاره خبر
bit
پاره خبر
brickbat
پاره اجر
broken bricks
پاره اجر
fragments
تکه پاره
fragmenting
تکه پاره
fragment
تکه پاره
caruncle
گوشت پاره
rends
پاره کردن
lacerating
پاره کردن
lacerates
پاره کردن
lacerate
پاره کردن
look before your leap
پاره نکن
divulsion
پاره کردن
shards
پاره سفال
shard
پاره سفال
middle fraction
پاره میانی
mitraille
چاره پاره
lancination
پاره سازی
lay open
پاره کردن
fragmented
چند پاره
tear
پاره کردن
part time
پاره وقت
tears
پاره کردن
cut
پاره کردن
part-time
پاره وقت
rend
پاره کردن
rending
پاره کردن
lacerable
پاره شدنی
lancinate
پاره کردن
breaking
پاره گی قطع شدگی
gastrotomy
پاره کردن شکم
overwear
پاره ومندرس کردن
rupture limit
مرز پاره شدن
termed
پاره سال تحصیلی
caruncular
دارای گوش پاره
partially defined
پاره تعریف شده
carunculate
دارای گوشت پاره
term
پاره سال تحصیلی
come apart
تکه پاره شدن
part-time weaver
بافنده پاره وقت
terming
پاره سال تحصیلی
to darn socks
جوراب
[پاره]
را دوختن
driftwood
تخته پاره روی اب
tear up
<idiom>
(پاره کردن)ریزریزکردن
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
snippy
مغرور تکه پاره
partial derivative
مشتق پاره ای
[ریاضی]
stub nail
میخ نعل پاره
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
extra-mural
ویژهی دانشجویان پاره وقت
She interrupted the train of my thoughts.
رشته افکارم را پاره کرد
Several pages have been torn out.
چندین صفحه اش پاره شده
It is only a scrap of paper .
یک تیکه ورق پاره است
shreds
پاره کردن باریک بریدن
Full ( part) time employees .
کارمندان تمام (پاره ) وقت
rubble
قلوه سنگ پاره اجر
junk
اهن پاره خرده شیشه
junk
طناب کهنه کاغذ پاره
partial migrant
کوچگر پاره ای
[پرنده شناسی]
fritters
خاگینه گوشت دار پاره
fritter
خاگینه گوشت دار پاره
shred
پاره کردن باریک بریدن
shredded
پاره کردن باریک بریدن
shredding
پاره کردن باریک بریدن
screed
تکه پاره باریکه زمین
bribery
رشوه خواری پاره ستانی
torn
پاره شده درهم دریده
oddment
تکه و پاره چیز باقیمانده
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
partial differential equation
[PDE]
معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای
[ریاضی]
This contract is in fact ascrap of paper .
این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
ultimate tensile strength
حد نهایی کشش و استحکام نخ
[قبل از پاره شدن]
cesarean
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
tear sheet
قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
evisceration
عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
scat
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
braking length
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
healing by first intention
جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
junk
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
perforations
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
in good order
<adj.>
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
kilter
مرتب
systematic
مرتب
orderlies
مرتب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com