Total search result: 201 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
i have been to paris |
پاریس رفته ام |
|
|
Other Matches |
|
arrived in paris |
وارد پاریس شدم در پاریس |
damped wave |
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد |
critical mach number |
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند |
The sun has set (hadd set). |
آفتاب رفته است ( رفته بود ) |
to peter out |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindles |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindle |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindled |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindling |
رفته رفته کوچک شدن |
bastille |
پاریس |
plaster of Paris |
گچ پاریس |
i have been to paris |
پاریس رادیده ام |
Paris |
شهر پاریس |
Both paris and New Yourk . |
هم پاریس هم نیویورک |
paris gambit |
گامبی پاریس شطرنج |
soon after he left for paris |
سوی پاریس رهسپار شد. |
Tehran- paris and return ( vice –versa) . |
تهران ـ پاریس وبالعکس |
paris opening |
گشایش پاریس شطرنج |
we left for paris |
عازم پاریس شدیم |
The paris fashions . |
مدهای پاریس ( پاریسی ) |
the big four |
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان |
big five |
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا |
by degrees <adv.> |
رفته رفته |
frenetical |
از جا در رفته |
short tempered |
از جا در رفته |
inchmeal |
رفته رفته |
by inches |
رفته رفته |
gradually |
رفته رفته |
departed |
رفته |
bit by bit <adv.> |
رفته رفته |
dislocated |
در رفته |
gradually <adv.> |
رفته رفته |
thrawart |
در رفته |
in process of time |
رفته رفته |
retreating forehead |
پیشانی تو رفته |
all in all |
روی هم رفته |
it has escaped my remembrance |
از خاطرم رفته |
averagly |
روی هم رفته |
all told |
روی هم رفته |
on average [on av.] |
روی هم رفته |
on a par |
روی هم رفته |
in the lump |
روی هم رفته |
first and last |
روی هم رفته |
smudgy |
رنگ و رو رفته |
madding |
از کوره در رفته |
smudgiest |
رنگ و رو رفته |
truncated soil |
خاک رو رفته |
deep-set |
فرو رفته |
weatherbeaten |
رنگ و رو رفته |
he knew that i had gone |
او میدانست که من رفته ام |
smudgier |
رنگ و رو رفته |
in the a |
روی هم رفته |
unbridle |
مهاردر رفته |
day a day |
روی هم رفته |
iam bored |
حوصله ام سر رفته |
pulled |
تحلیل رفته |
installed <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
averaging |
روی هم رفته |
I'm glad he's gone. |
خوشحالم که او رفته. |
chafed |
پوست رفته |
overseen |
غلط رفته |
jitters |
از کوره در رفته |
away |
غایب رفته |
extinct |
ازبین رفته |
exhausted |
تحلیل رفته |
pallid |
رنگ رفته |
gone <adj.> |
از دست رفته |
averages |
روی هم رفته |
averaged |
روی هم رفته |
neat |
شسته و رفته |
inserted <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
neater |
شسته و رفته |
deployed <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
neatest |
شسته و رفته |
altogether |
روی هم رفته |
appointed <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
applied <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
average |
روی هم رفته |
overall |
رویهم رفته |
overalls |
رویهم رفته |
consumptives |
تحلیل رفته |
averaged |
روی هم رفته |
frenzied |
ازجا در رفته |
windswept |
بر باد رفته |
defunct |
ازبین رفته |
sunken |
فرو رفته |
by and large <idiom> |
روی هم رفته |
consumptive |
تحلیل رفته |
frantic |
ازکوره در رفته |
off shade |
رنگ رفته |
red-hot |
ازجادر رفته |
emaciated |
گوشت رفته |
cavetto |
[پخی تو رفته] |
Have you been there recently (lately) |
تازگیها آنجا رفته ای ؟ |
sunken eyes |
چشمان فرو رفته |
what is done cannot be undone |
اب رفته بجوی برنمیگردد |
saddle nose |
بینی فرو رفته |
ha-ha |
دیوار فرو رفته |
I feel pins and needles in my foot. |
پایم خواب رفته |
go out the window <idiom> |
اثرش از بین رفته |
The child [kid,baby] has taken after her mother. |
بچه به مادرش رفته. |
As limp as a rag. |
شل واز حال رفته |
Vanished(shattered, dashed) hopes. |
امیدها ی بر باد رفته |
He is on leave of absence . |
مرخصی رفته است |
you are mistaken |
خطا رفته اید |
we cannot undo the past |
اب رفته بجوی برنمیگردد |
revendication |
استردادزمین ازدست رفته |
lost |
از دست رفته ضایع |
powering |
توان از دست رفته |
powers |
توان از دست رفته |
income forgone |
درامداز دست رفته |
immersed in debt |
فرو رفته در فرض |
forged side |
سطح فرو رفته |
washed up |
بکلی تحلیل رفته |
pale |
رنگ رفته بی نور |
paler |
رنگ رفته بی نور |
palest |
رنگ رفته بی نور |
furibund |
اشفته ازجادر رفته |
tacky |
رنگ ورو رفته |
advanced pawn |
پیاده پیش رفته |
lorn |
از دست رفته بربادرفته |
he must have gone |
باید رفته باشد |
retreating chin |
چانه عقب رفته |
neat |
شسته و رفته مرتب |
neatest |
شسته و رفته مرتب |
lost chain |
زنجیره از دست رفته |
neater |
شسته و رفته مرتب |
power |
توان از دست رفته |
he is off to the war |
رفته است به جنگ |
powered |
توان از دست رفته |
I have lost a lot of blood. |
خون زیادی از من رفته است |
to have arrived [expected moment] |
رسیدن [به زمان انتظار رفته] |
He wont be back for another six months. |
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد |
sold |
فروخته شده بفروش رفته |
macaroni |
ماکارونی جوان خارج رفته |
to count for lost |
از دست رفته بحساب آوردن |
lost |
از دست رفته تلف شده |
lost cause |
جنبش یا آرمان از دست رفته |
Time hangs heavily on my hands. |
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته |
opportunity cost |
هزینه فرصت از دست رفته |
wear off |
فرسوده و از بین رفته شدن |
I have something in my eye. |
چیزی توی چشمم رفته. |
lost causes |
جنبش یا آرمان از دست رفته |
the cork went off with apop |
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد |
ingesta |
موادی که داخل بدن رفته |
up to the ears |
غرق سرا پا فرو رفته |
My brother has gone abroad. |
برادرم رفته خارجه [خارج از کشور] |
intakes |
جای ابگیری نیروی بکار رفته |
shopworn |
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه |
intake |
جای ابگیری نیروی بکار رفته |
to join the majority |
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند |
She wI'll be a loser if she refuses. |
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته |
To make amends to someone for an injury. |
وقت از دست رفته جبران کردن |
sell-outs |
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته |
sell out |
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته |
applied |
برای هدف معین بکار رفته کاربسته |
sell-out |
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته |
It is an absolute chaos. |
همه رشته کارها از دست در رفته است |
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . |
نمی دانم کدام گوری رفته است |
cost of sales |
قیمت تمام شده کالای فروش رفته |
I areraged six hours a day. |
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم. |
i p that they are both gone |
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند |
mattoid |
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است |
drag |
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین |
Vxtreme |
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت |
dragged |
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین |
drags |
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین |
quasi |
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است |
gapeworm |
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د |
Cinquecento |
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.] |
Nothing can.compensate for the loss ones health. |
هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند |
weathered rocks |
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است |
poppyhead |
تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته |
abio |
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است |
Creches |
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند] |
yin yang |
مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.] |
diptych |
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده |
VT terminal emulation |
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند |
antihistamine |
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند |
leiwen |
لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.] |
parmakli |
لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.] |
adaptive channel allocation |
روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند. |
umbrella |
طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.] |
lee board |
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته |
due |
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده |
chrome dyes |
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند |
push pop stack |
ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند |
struck |
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد |
lotus |
[نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.] |
metallic thread |
نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.] |
pearl |
مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.] |
double knotting |
گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.] |
value added |
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است |
dye analysis |
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه] |
strike |
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است |
strikes |
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است |
tree of life |
درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.] |
knot ratio |
نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.] |
Temerchin motife |
نگاره تمرچین [این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.] |
turret motife |
طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.] |