Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
Other Matches
irrespective of
بدون ملاحظه
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
blankly
بدون ملاحظه بکلی
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
no answer
[n/a]
[in forms]
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
answered
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
remarks
ملاحظه
remarking
ملاحظه
disregardful
بی ملاحظه
remarked
ملاحظه
cum grano
با ملاحظه
tact
ملاحظه
thoughtless
بی ملاحظه
regards
ملاحظه
incircumspect
بی ملاحظه
incosiderate
بی ملاحظه
inconsiderate
بی ملاحظه
prudence
ملاحظه
regarded
ملاحظه
regard
ملاحظه
remark
ملاحظه
indiscreet
بی ملاحظه
consideration
ملاحظه
considerations
ملاحظه
bluftly
بی ملاحظه
gravitas
ملاحظه
animadversion
ملاحظه
unmindful
بی ملاحظه
unconsidered
بی ملاحظه
rashness
بی ملاحظه گی
unthinking
بی ملاحظه
observation
ملاحظه
not unmindful
بی ملاحظه
respect
ملاحظه
respects
ملاحظه
incautious
بی ملاحظه
observations
ملاحظه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
observe
ملاحظه کردن
wary
با ملاحظه هشیار
regarded
ملاحظه کردن
regards
ملاحظه کردن
regardant
ملاحظه کننده
regrad for others
ملاحظه دیگران
regard
ملاحظه کردن
notes
ملاحظه کردن
noted
مورد ملاحظه
regard for others
ملاحظه دیگران
to take note of
ملاحظه کردن
circumspect
ملاحظه کار
observed
ملاحظه کردن
observes
ملاحظه کردن
perceives
ملاحظه کردن
note
ملاحظه کردن
perceiving
ملاحظه کردن
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
heed
ملاحظه رعایت
heeded
ملاحظه رعایت
heeding
ملاحظه رعایت
worthy of note
قابل ملاحظه
perceived
ملاحظه کردن
noting
ملاحظه کردن
perceive
ملاحظه کردن
observing
ملاحظه کردن
consider
ملاحظه کردن
annotations
تحشیه ملاحظه
annotation
تحشیه ملاحظه
inadvertent
بی ملاحظه سهوی
healable
قابل ملاحظه
considers
ملاحظه کردن
heeds
ملاحظه رعایت
circumspective
ملاحظه کار
considerately
ازروی ملاحظه
ciecumspect
ملاحظه کار
circumspectly
ملاحظه کارانه
reckless
بی ملاحظه بی اعتنا
canniness
ملاحظه کاری
blat
بی معنی و بی ملاحظه
remarks
تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef
با ملاحظه کار کردن
petty
غیر قابل ملاحظه
without the gloves
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
remark
تبصره ملاحظه کردن
remarked
تبصره ملاحظه کردن
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
remarking
تبصره ملاحظه کردن
unconsidered
غیر قابل ملاحظه
remarkably
بطور قابل ملاحظه
sizeable
قابل ملاحظه بزرگ
To be observant of the regulations .
ملاحظه مقررات را کردن
As you can see for yourself.
همانطور که ملاحظه می فرمایید
blat
بی ملاحظه حرف زدن
sizable
قابل ملاحظه بزرگ
oversubtle
بیش از حد ملاحظه کار
considerably
بطور قابل ملاحظه
noticeably
بطرز قابل ملاحظه
thoughtful of others
با ملاحظه نسبت بدیگران
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
observingly
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
خیلی ملاحظه کار است
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to take off the gloves
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
It was some consikerable amount.
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
reappraise
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraised
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace
ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
respecter
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecters
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
replying
پاسخ
respond
پاسخ
response
پاسخ
replies
پاسخ
answering
پاسخ
responds
پاسخ
rebutter
پاسخ رد
counterplea
پاسخ رد
reply
پاسخ
responsions
پاسخ
answered
پاسخ
item of written comment
پاسخ
replied
پاسخ
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
no
: پاسخ نه
replication
پاسخ
in reply to
در پاسخ
response
[commentary]
پاسخ
statement
پاسخ
negative reply
پاسخ رد
responses
پاسخ
responded
پاسخ
answerback
در پاسخ
answers
پاسخ
answer
پاسخ
in answer to
در پاسخ به
representation
[statement]
پاسخ
answers
: پاسخ دادن
position response
پاسخ مکانی
popular response
پاسخ رایج
answers
پاسخ به یک سوال
answers
: جواب پاسخ
to definitive answer
پاسخ قطعی
an a answer
پاسخ مثبت
response intensity
شدت پاسخ
anatomy response
پاسخ کالبدی
answer
: پاسخ دادن
answer
: جواب پاسخ
answer mode
حالت پاسخ
response generalization
تعمیم پاسخ
response equivalence
هم ارزی پاسخ
response duration
مدت پاسخ
response differentiation
تفکیک پاسخ
response latency
نهفتگی پاسخ
response rate
سرعت پاسخ
response set
امایه پاسخ
solution
پاسخ یک مشکل
solutions
پاسخ یک مشکل
running rate
اهنگ پاسخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com