Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (38 milliseconds)
English	Persian
sprinkle	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkled	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkles	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
Other Matches
injected	پاشیدن افشاندن
inject	پاشیدن افشاندن
injects	پاشیدن افشاندن
injecting	پاشیدن افشاندن
liquefacient	عامل موجب ترشح ترشح کننده
suppuration	ترشح ریم ترشح چرک
inseminated	افشاندن تلقیح کردن
inseminate	افشاندن تلقیح کردن
scatters	پریشان کردن افشاندن
scatter	پریشان کردن افشاندن
inseminates	افشاندن تلقیح کردن
inseminating	افشاندن تلقیح کردن
spattering	ترشح کردن
sprinkle	ترشح کردن
spatters	ترشح کردن
splatter	ترشح کردن
splattered	ترشح کردن
splattering	ترشح کردن
splashes	ترشح کردن
spattered	ترشح کردن
spluttered	ترشح کردن
sprinkled	ترشح کردن
sprinkles	ترشح کردن
splashing	ترشح کردن
splash	ترشح کردن
spluttering	ترشح کردن
splutters	ترشح کردن
spatter	ترشح کردن
splutter	ترشح کردن
discharges	ترشح کردن
splatters	ترشح کردن
secreted	ترشح کردن
secrete	ترشح کردن
secreting	ترشح کردن
plash	ترشح کردن
discharge	ترشح کردن
secretes	ترشح کردن
spraying	سمپاشی کردن پاشیدن
sprays	سمپاشی کردن پاشیدن
salivate	بزاق ترشح کردن
lactate	شیر ترشح کردن
sprayed	سمپاشی کردن پاشیدن
salivating	بزاق ترشح کردن
salivates	بزاق ترشح کردن
spray	سمپاشی کردن پاشیدن
salivated	بزاق ترشح کردن
dissipates	ازهم پاشیدن اسراف کردن
dissipate	ازهم پاشیدن اسراف کردن
dissipating	ازهم پاشیدن اسراف کردن
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
slaver	گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
interspersion	افشاندن
diffuse	افشاندن
diffused	افشاندن
diffuses	افشاندن
diffusing	افشاندن
besprinkle	افشاندن
winnow	افشاندن
bestrew	افشاندن
intersperse	افشاندن
interspersed	افشاندن
interspersing	افشاندن
intersperses	افشاندن
sprays	افشاندن
spraying	افشاندن
dispunge	افشاندن
sprayed	افشاندن
spray	افشاندن
to shake a leg	دست افشاندن
to shed light on	نور افشاندن بر
step a dance	دست افشاندن
to step a dance	دست افشاندن
to break out	فاش یا افشاندن
step it	دست افشاندن
to brandish sword	تیغ افشاندن
to step it	دست افشاندن
pour	افشاندن جاری شدن
pouring	افشاندن جاری شدن
shedding	انداختن افشاندن افکندن
shed	انداختن افشاندن افکندن
sheds	انداختن افشاندن افکندن
poured	افشاندن جاری شدن
exuding	بیرون امدن افشاندن
exude	بیرون امدن افشاندن
exuded	بیرون امدن افشاندن
reseed	دوباره تخم افشاندن
exudes	بیرون امدن افشاندن
pours	افشاندن جاری شدن
interfuse	بهم امیختن افشاندن
to spray a room	امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
to spray a tree	داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
flux	ترشح
spray	ترشح
sparge	پاشیدن
spurtle	پاشیدن
pours	پاشیدن
transudation	ترشح
pouring	پاشیدن
spraying	ترشح
spraying	پاشیدن
sprays	پاشیدن
perfuse	پاشیدن
strewn	پاشیدن
sprayed	پاشیدن
sprayed	ترشح
sprays	ترشح
splutters	ترشح
splashing	ترشح
leakages	ترشح
leakage	ترشح
spatter	پاشیدن
splashes	ترشح
sprinkles	پاشیدن
sprinkles	ترشح
sprinkle	ترشح
sprinkled	ترشح
effuse	پاشیدن
sprinkled	پاشیدن
spluttering	ترشح
spluttered	ترشح
splash	ترشح
splutter	ترشح
spatter	ترشح
inseminate	پاشیدن
spattered	پاشیدن
sand	شن پاشیدن
sands	شن پاشیدن
poured	پاشیدن
gravel	شن پاشیدن
pour	پاشیدن
spattered	ترشح
inseminated	پاشیدن
spattering	پاشیدن
spattering	ترشح
inseminates	پاشیدن
spatters	پاشیدن
inseminating	پاشیدن
spatters	ترشح
spray	پاشیدن
transudate	ترشح
strewing	پاشیدن
disintegrates	از هم پاشیدن
affose	پاشیدن
decompose	از هم پاشیدن
irradiating	پاشیدن
irradiates	پاشیدن
irradiated	پاشیدن
disintegrate	از هم پاشیدن
besprinkle	پاشیدن
strew	پاشیدن
secretion	ترشح
asperse	اب پاشیدن به
strewed	پاشیدن
strews	پاشیدن
affuse	پاشیدن
decomposes	از هم پاشیدن
bestrew	پاشیدن
affution	پاشیدن
sprinkle	پاشیدن
irradiate	پاشیدن
disintegrating	از هم پاشیدن
transpiration	ترشح
to wreck	از هم پاشیدن
salt	نمک پاشیدن
shot peen	ساچمه پاشیدن
shot blast	ساچمه پاشیدن
salivation	ترشح بزاق
salted	نمک پاشیدن
affusion	عمل پاشیدن
anuria	قطع ترشح
splashy	دارای ترشح
he was splashed all over	سرتا پا ترشح شد
spoondrift	ترشح امواج
splotch	ریزش یا پاشیدن
splashing	صدای ترشح
jakes	ترشح مدفوع
actescence	ترشح شیر
splashing	دارای ترشح
salts	نمک پاشیدن
dabbled	رنگ پاشیدن
galactopoiesis	ترشح شیر
infusions	ریختن پاشیدن
dabbles	رنگ پاشیدن
infusion	ریختن پاشیدن
discharges	انفصال ترشح
dabbling	رنگ پاشیدن
splash	دارای ترشح
splashes	صدای ترشح
secretionary	ترشح کننده
splashes	دارای ترشح
brights disease	ترشح بول
dabble	رنگ پاشیدن
discharge	انفصال ترشح
splash	صدای ترشح
burst	ازهم پاشیدن
bursts	ازهم پاشیدن
dusts	ریختن پاشیدن
sprinkler	با اب پاش پاشیدن
dusted	ریختن پاشیدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com