English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (3 milliseconds)
English Persian
sheep's feet پاچه گوسفند
Other Matches
sheepwalk مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
ram گوسفند نر
mutton گوسفند
heder گوسفند نر
sheep گوسفند
rammed گوسفند نر
rams گوسفند نر
leg پا پاچه
foot پاچه
legs پا پاچه
trotter پاچه
trotters پاچه
sheep fold اغل گوسفند
sheep cote اغل گوسفند
reeve اغل گوسفند
sheppy اغل گوسفند
persian lamb گوسفند قره کل
ovine شبیه گوسفند
merino گوسفند مرینوس
kade شپش گوسفند
ked شپش گوسفند
fat tailed sheep گوسفند ایرانی
pestle ران گوسفند
pestles ران گوسفند
sheep walk چراگاه گوسفند
sheep چرم گوسفند
duff سرقت گوسفند
sheep skin پوست گوسفند
fold اغل گوسفند
the fat tail of a sheep دنبه گوسفند
folded اغل گوسفند
folds اغل گوسفند
sheepfold اغل گوسفند
mutton گوشت گوسفند
rump دنبه گوسفند
sheepcote اغل گوسفند
sheepskin پوست گوسفند
rumps دنبه گوسفند
panic-stricken دست پاچه
gamb پاچه جلو
gambe پاچه جلو
pettitoes پاچه خوک
neat'sfoot پاچه گاو
forelegs پاچه جلو
leg پاچه شلوار
legs پاچه شلوار
foreleg پاچه جلو
riblet انتهای دنده گوسفند
longhorn گوسفند شاخ دراز
cabretta چرم نرم گوسفند
coop اغل گوسفند زندان
TO set the fox to keep the geese . <proverb> گوسفند را به گرگ سپردن .
dorset horn گوسفند شاخ بلندانگلیسی
drover دلال گاوو گوسفند
foot rot ناخوشی پا در گاو و گوسفند
wether گوسفند اخته خواجه
folded دسته یا گله گوسفند
folds دسته یا گله گوسفند
ewe wool پشم گوسفند ماده
thurl مفصل خاصره گوسفند
krimmer پوست گوسفند خاکستری
fold دسته یا گله گوسفند
keep one's head دست پاچه نشدن
overwhelms دست پاچه کردن
neat'sfoot oil روغن پاچه گاو
disconcert دست پاچه کردن
disconcerted دست پاچه کردن
to put out of countenance دست پاچه کردن
to lose one's nerves دست پاچه شدن
tampering غلطک پاچه بزی
to get excited دست پاچه شدن
sheep foot roller غلطک پاچه بزی
to keep one's hair on دست پاچه نشدن
to keep ones he دست پاچه نشدن
to keep cold دست پاچه نشدن
to keep ones hair on دست پاچه نشدن
overwhelm دست پاچه کردن
overwhelmed دست پاچه کردن
keep one's hair on دست پاچه نشدن
keep cold دست پاچه نشدن
bashes دست پاچه نمودن
baffler دست پاچه کننده
bashed دست پاچه نمودن
bash دست پاچه نمودن
stumps دست پاچه شدن
hasty دست پاچه تند
stumping دست پاچه شدن
stump دست پاچه شدن
double hammer-beam تیر پاچه بند
double hammer-beam دستک پاچه بند
lose one's head <idiom> دست پاچه شدن
flustration دست پاچه سازی
disconcerts دست پاچه کردن
confuse دست پاچه کردن
incommode دست پاچه کردن
confuses دست پاچه کردن
To lose onehead . To get into a panic. دست پاچه شدن
stumped دست پاچه شدن
embarrass دست پاچه کردن
embarrasses دست پاچه کردن
bashing دست پاچه نمودن
gid سرگیجه گوسفند و امثال ان گیج
bighorn نوعی گوسفند کوهی امریکایی
wiltshire نژاد گوسفند سفیدرنگ انگلیسی
shropshire نژادی از گوسفند بی شاخ انگلیسی
confused سر در گم دست پاچه مات و مبهوت
panic struck دست پاچه بی جهت سراسیمه
haste makes waste ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
have egg on one's face <idiom> خجالت ودست پاچه شدن
panic stricken دست پاچه بی جهت سراسیمه
hammer beam تیر یا دستک پاچه بند
selected breed [گوسفند یا چهارپای اصلاح نژاد شده]
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
dorper گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
chamois چرم بسیارنازک از پوست گوسفند و بز و گوزن
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
abash خجالت دادن دست پاچه نمودن
suint عرق خشک شده روی پشم گوسفند
Baa! بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
fleece پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleeces پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleecing پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
leg of mutton دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
blunders دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
skiver چرم نازک شده پوست گوسفند تیماج صحافی وغیره
to overload someone [with something] کسی را [با چیزی بیش از ظرفیت آن شخص] دست پاچه کردن
bock یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
kilim [glim] گلیم [زیر اندازی ساده از پشم گوسفند یا بز که پرز نداشته و پود نما است و رنگ آمیزی و نقشه آن با استفاده از پودهای رنگی تعیین می شود.]
baa بع بع کردن مثل گوسفند صدا کردن
ba بع بع کردن مثل گوسفند صدا کردن
flustered دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering دست پاچه کردن عصبانی کردن
flusters دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster دست پاچه کردن عصبانی کردن
lincoln ایالت لینکلن شایر انگلستان گوسفند نژاد لینکلن شایر ابراهام لینکلن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com