English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (37 milliseconds)
English Persian
puriform پاک کردن تصفیه کردن
Search result with all words
compound تصفیه کردن
compounded تصفیه کردن
compounds تصفیه کردن
accord تصفیه کردن
accorded تصفیه کردن
accords تصفیه کردن
filter تصفیه کردن
filters تصفیه کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
purifies تصفیه کردن پالودن
purify تصفیه کردن پالودن
purifying تصفیه کردن پالودن
refine تصفیه کردن
refine تصفیه کردن پالودن
refines تصفیه کردن
refines تصفیه کردن پالودن
urbanised صاف کردن تصفیه کردن
urbanises صاف کردن تصفیه کردن
urbanising صاف کردن تصفیه کردن
urbanize صاف کردن تصفیه کردن
urbanized صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes صاف کردن تصفیه کردن
urbanizing صاف کردن تصفیه کردن
settle واریز کردن تصفیه کردن
settle تصفیه حساب کردن
settle تصفیه کردن سازش کردن
settles واریز کردن تصفیه کردن
settles تصفیه حساب کردن
settles تصفیه کردن سازش کردن
smelt تصفیه کردن گداخته شدن
smelted تصفیه کردن گداخته شدن
smelts تصفیه کردن گداخته شدن
tries تصفیه کردن
try تصفیه کردن
acquit پرداختن و تصفیه کردن
acquits پرداختن و تصفیه کردن
acquitting پرداختن و تصفیه کردن
chasten تصفیه وتزکیه کردن
chastened تصفیه وتزکیه کردن
chastening تصفیه وتزکیه کردن
chastens تصفیه وتزکیه کردن
clarifies تصفیه کردن
clarify تصفیه کردن
clarifying تصفیه کردن
accommodate تصفیه کردن
accommodate وفق دادن تصفیه کردن
accommodated تصفیه کردن
accommodated وفق دادن تصفیه کردن
accommodates تصفیه کردن
accommodates وفق دادن تصفیه کردن
reconcile تصفیه کردن
reconciles تصفیه کردن
reconciling تصفیه کردن
establish تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes تصدیق کردن تصفیه کردن
establishing تصدیق کردن تصفیه کردن
rectified تصفیه کردن
rectifies تصفیه کردن
rectify تصفیه کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
administer تصفیه کردن
administered تصفیه کردن
administering تصفیه کردن
administers تصفیه کردن
sublimate تصفیه کردن
sublimated تصفیه کردن
sublimates تصفیه کردن
sublimating تصفیه کردن
age harden تصفیه کردن عمل اوردن
air refining با هوا تصفیه کردن
calcine تصفیه کردن
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out تصفیه حساب کردن
depurate تصفیه کردن
etherealize اسمانی کردن تصفیه کردن
pattinsonprocess عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
puriform تصفیه کردن
rarefy تصفیه کردن
rarify تصفیه کردن
smeet تصفیه کردن
to a upon تصفیه کردن
to make odds even اختلافات را تصفیه کردن
to pay off تصفیه کردن
to pay out تصفیه کردن
to pay up حساب پس از افت را تصفیه کردن
to set at rest تصفیه کردن
to try out خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
Other Matches
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
settlement تصفیه
expurgation تصفیه
administrations تصفیه
conciliation تصفیه
administration تصفیه
clearance تصفیه
clarification تصفیه
purgation تصفیه
water softener اب تصفیه کن
water softeners اب تصفیه کن
fining تصفیه
depuration تصفیه
settlements تصفیه
adjustments تصفیه
liquidation تصفیه
arrangements تصفیه
arrangement تصفیه
infiltration تصفیه
percolation تصفیه
rectification تصفیه
water purification تصفیه اب
adjustment تصفیه
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
adjust تصفیه نمودن
refine تصفیه شدن
liquidators مدیر تصفیه
have it out with someone <idiom> تصفیه حساب
gas cleaning تصفیه گاز
gold parting تصفیه طلا
liquidator مدیر تصفیه
refines تصفیه شدن
purified تصفیه شده
receiver مدیر تصفیه
receivers مدیر تصفیه
refinef copper مس تصفیه شده
water sterilizing bag کیف تصفیه اب
zone purification تصفیه منطقهای
liquidation تصفیه شرکت
administrator مدیر تصفیه
administrators مدیر تصفیه
refinery تصفیه خانه
discharges مفاصا تصفیه
secondary treatment تصفیه دومین
refined تصفیه شده
depurative تصفیه کننده
average adjustment تصفیه خسارت
sewage purification تصفیه فاضلاب
refineries تصفیه خانه
purificator تصفیه کننده
purification شستشو تصفیه
depuratory تصفیه کننده
unsettled تصفیه نشده
catharsis تصفیه تطهیر
settlement تصفیه پرداخت
calcining method روش تصفیه
trustees مدیر تصفیه
trustee مدیر تصفیه
gold refining تصفیه طلا
settlements تصفیه پرداخت
calcining klin بوته تصفیه
break up price بهای تصفیه
depurator تصفیه کننده
administratrix مدیره تصفیه
primary treatment تصفیه نخستین
expurgator تصفیه کننده
clarify تصفیه شدن
discharge مفاصا تصفیه
order of discharge حکم تصفیه
overrefinement تصفیه بسیار
clarifies تصفیه شدن
filtration تصفیه پالایش
official receiver مدیر تصفیه
official liquidator مدیر تصفیه
expurgatory تصفیه کننده
outstandingly تصفیه نشده
outstanding تصفیه نشده
clarifying تصفیه شدن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
sewage works {sg} تصفیه خانه فاضلاب
aquavitae الکل تصفیه نشده
purificative تصفیه کننده تصفیهای
purificatory تصفیه کننده تصفیهای
furnace refining تصفیه و پالایش کوره
clarified ناب تصفیه شده
purofier اسباب تصفیه گاز
raffinate ماده تصفیه شده
muscovado قند تصفیه نشده
waste water purification plant تصفیه خانه فاضلاب
peaceful adjustment of disputes تصفیه مسالمت امیز
realisation [British E] [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
realization [American E] [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
liquidation [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
filtrate مایع تصفیه شده
air refining process فرایند تصفیه با هوا
expurgatorial تصفیه یاتنقیح کننده
provisional assignee مدیر تصفیه موقت
refined spelter روی تصفیه شده
cathartic تصفیه کننده روانپاکساز
calcined lime اهک تصفیه شده
refined iron اهن تصفیه شده
filtering صاف کنندگی تصفیه
refined lead سرب تصفیه شده
gold refinery واحد تصفیه طلا
refined oil نفت تصفیه شده
clarificant ماده تصفیه کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com