English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
English Persian
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
Other Matches
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
hold on نگهداشتن
to hold in restraint نگهداشتن
sustains نگهداشتن
to keep in d. نگهداشتن
retention نگهداشتن
preserves نگهداشتن
preserving نگهداشتن
retain نگهداشتن
preserve نگهداشتن
retained نگهداشتن
sustain نگهداشتن
retains نگهداشتن
imprisoning نگهداشتن
imprison نگهداشتن
saved نگهداشتن
bate نگهداشتن
saves نگهداشتن
reserve نگهداشتن
reserves نگهداشتن
retaining نگهداشتن
imprisons نگهداشتن
save نگهداشتن
to take into custody نگهداشتن
reserving نگهداشتن
hold نگهداشتن
holds نگهداشتن
sustained نگهداشتن
have custody of امانت نگهداشتن
secure محکم نگهداشتن
secures محکم نگهداشتن
preserve باقی نگهداشتن
snub نگهداشتن طناب
tong باانبر نگهداشتن
fid بامیله نگهداشتن
preserving باقی نگهداشتن
preserves باقی نگهداشتن
snubs نگهداشتن طناب
snubbing نگهداشتن طناب
snubbed نگهداشتن طناب
retraining نگهداشتن در ندامتگاه
station keeping در خط نگهداشتن ناو
hold over <idiom> طولانی نگهداشتن
count out <idiom> بیرون نگهداشتن
sabbattize سبت نگهداشتن
lock محکم نگهداشتن
chin زیرچانه نگهداشتن
locks محکم نگهداشتن
chins زیرچانه نگهداشتن
hold نگهداشتن پناهگاه گرفتن
grab گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
locked up زیر قفل نگهداشتن
desiccate در جای خشک نگهداشتن
floated روی اب نگهداشتن شناور
float روی اب نگهداشتن شناور
grabs گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
maintain نگهداشتن برقرار داشتن
maintained نگهداشتن برقرار داشتن
maintains نگهداشتن برقرار داشتن
holds نگهداشتن پناهگاه گرفتن
grabbed گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
wage freeze ثابت نگهداشتن دستمزد
surges تحت کشش نگهداشتن
surged تحت کشش نگهداشتن
l support نگهداشتن بصورت زاویه
floats روی اب نگهداشتن شناور
prop نگهداشتن پشتیبانی کردن
keep up <idiom> درشرایط عالی نگهداشتن
surge تحت کشش نگهداشتن
propped نگهداشتن پشتیبانی کردن
propping نگهداشتن پشتیبانی کردن
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
to choke down بزحمت دردل نگهداشتن
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
restrain نگهداشتن مهار کردن
restraining نگهداشتن مهار کردن
restrains نگهداشتن مهار کردن
card up one's sleeve <idiom> برای روز مبادا نگهداشتن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
to safeguard [against] امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
safeguards تامین کردن امن نگهداشتن
safeguard تامین کردن امن نگهداشتن
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguarded تامین کردن امن نگهداشتن
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguarding تامین کردن امن نگهداشتن
stay سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
preserve حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
To keep onesface ruddy by the slap it has receive. <proverb> با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
acquisitions پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
keep (someone) up <idiom> باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
heading hold روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
acquisition پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
stayed سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
preserving حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
eat one's cake and have it too <idiom> هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
lay to قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
carry light نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
boost control سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
bolstered تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolster تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolsters تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
lied نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
nothing to the right دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
lie نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
screening, screenings ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
battens قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
screen ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
batten قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
screens ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
still fishing ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
beechive spring فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
teed منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tee منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tees منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
subsidy حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
port روزنه دید حمایل نگهداشتن تفنگ حمایل فنگ
stockade جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
stockades جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
save face <idiom> خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
extend ادامه دادن
reopened ادامه دادن
reopen ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
bring on ادامه دادن
extending ادامه دادن
carry on ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
to follow ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
to continue ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
reopens ادامه دادن
extends ادامه دادن
reopening ادامه دادن
keeps ادامه دادن
continue ادامه دادن
run on ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
take up ادامه دادن
keep on ادامه دادن
continues ادامه دادن
further ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
hold on ادامه دادن
to take up ادامه دادن
furthered ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthers ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
keep ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
continuation عمل ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
dashes مسیری را ادامه دادن
to set on با زور ادامه دادن
bide بکاری ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
dash مسیری را ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
runs دوام یافتن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
run دوام یافتن ادامه دادن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
run on ادامه دادن متن بدون توقف
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com