English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (19 milliseconds)
English Persian
depression پایین دادن
depressions پایین دادن
degrade پایین دادن
degrades پایین دادن
Search result with all words
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
lower : پایین اوردن تخفیف دادن
lower پایین دادن لوله
lowered : پایین اوردن تخفیف دادن
lowered پایین دادن لوله
lowering : پایین اوردن تخفیف دادن
lowering پایین دادن لوله
lowers : پایین اوردن تخفیف دادن
lowers پایین دادن لوله
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
give way ضعف نشان دادن پایین امدن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
to pole any thing up or down چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
to push down سوی پایین زور دادن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
to put down پایین قرار دادن
Other Matches
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
neath or neath پایین تر
subteen پایین تر از سن 31
hypogenous پایین رو
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
submiss پایین
neath or neath پایین
lower limit حد پایین
further down پایین تر
flat پایین
tailwater پایین اب
subatmospheric پایین تر از جو
low level پایین
shortest پایین تر
shorter پایین تر
short پایین تر
infara پایین تر
lower پایین
infara پایین
below پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
low پایین
flattest پایین
bal از مچ پا به پایین
de- پایین
down پایین
lowering پایین تر
underneath پایین
beneath پایین تر
lower پایین تر
shitu پایین
down stairs پایین
bottom پایین
bottoms پایین
lowered پایین تر
vide infara پایین
lower most پایین تر
beneath پایین
hereafter <adv.> در پایین
sub- یا پایین تر
below <adv.> در پایین
dowm پایین
lowers پایین تر
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
subordinated فرعی پایین تر
lower most پایین ترین
subordinates فرعی پایین تر
subordinating فرعی پایین تر
subordinate فرعی پایین تر
face down feed خورد رو به پایین
lowpass پایین گذار
push down stack پایین فشردنی
lowermost پایین ترین
to get down پایین رفتن
to beat down پایین اوردن
mean low water اب پایین میانگین
low order مرتبه پایین
lowest پایین ترین
downstairs طبقه پایین
nether زیر پایین
nether واقع در پایین
alow روبه پایین
lower threshold استانه پایین
downstream پایین رود
downstream پایین دست
minor پایین رتبه
breast نورد پایین
prolapse پایین افتادگی
prolapse پایین افتادن
lower mast دکل پایین
prolapsus پایین افتادگی
to come down پایین امدن
low resolution تفکیک پایین
low resolution وضوح پایین
lower limit کران پایین
hereinbelow در پایین این
hereinbelow ازاین پایین تر
to look down پایین امدن
shut پایین اوردن
shutting پایین اوردن
comedown پایین رفتن
to bring down پایین اوردن
low order پایین رتبه
pushdown پایین فشردنی
to reach down پایین اوردن
low pass پایین گذر
feet پایین دامنه
foot پایین بادبان
low پایین ضعیف
lee پایین باد
go down پایین رفتن
low پایین اهسته
go dan barai رد کردن از پایین
to go down پایین رفتن
to let down پایین کردن
shuts پایین اوردن
top down از بالا به پایین
look down پایین امدن
low altitude ارتفاع پایین
undermost پایین ترین
low wing بال پایین
neath or neath پایین زیرین
catabatic پایین اینده
the lower world جهان پایین
downward movement حرکت رو به پایین
decurrent پایین افتاده
the masses دستههای پایین تر
the valley lies below ده در پایین است
downward swing نوسان رو به پایین
downward travel ضربه رو به پایین
lower bound کران پایین
low level در سطح پایین
downfeed تغذیه رو به پایین
downward compatible سازگار رو به پایین
downfield میدان پایین
downward پایین زیرین
downward روبه پایین
let down پایین کردن
At lower levels. در سطوح پایین تر
nether world جهان پایین
From top to bottom. ازبالاتا پایین
download بارگیری پایین
beneath از زیر پایین تر از
overhand از پایین ببالا
low activity فعالیت پایین
uoppon pyon soon koot کف دست پایین
submaxilla ارواره پایین
downmost پایین ترین
downtrend سیربطرف پایین
down current جریان رو به پایین
downward compatibility سازگارمتمایل به پایین
up and down بالا و پایین
desceht پایین امدن
top-down از بالا به پایین
low energy انرژی پایین
to sink in the scale پایین رفتن
bottommost پایین ترین
low frequency فرکانس پایین
nutant پایین افتاده
dim light نور پایین
disrate پایین اوردن
nutate پایین افتادن
bate پایین اوردن
oars down پارو پایین
to set down پایین اوردن
on the down grade پایین رونده
lower classes طبقه پایین
down draft جریان رو به پایین
lower class طبقه پایین
drive ضربه از پایین
bottom up از پایین به بالا
descend پایین امدن
downward stroke ضربه رو به پایین
descends پایین امدن
res noitaloseR پایین
infrahuman پایین تر از انسان
drives ضربه از پایین
down stroke ضربه رو به پایین
backgrounds کار با حق تقدم پایین
low frequency furnace کوره فرکانس پایین
lowers پایین اوردن لوله
low frequency current جریان فرکانس پایین
low frequency generator مولد فرکانس پایین
loss leader کالایی که با قیمت پایین
the rabble طبقات پایین اجتماع
low frequency cable کابل فرکانس پایین
onyx تاریکی پایین قرنیه
low blood pressure فشار خون کم یا پایین
low frequency filter صافی فرکانس پایین
minor پایین رتبه خرد
lowered پایین اوردن لوله
ratag طبقات پایین اجتماع
lower level management مدیریت سطح پایین
lower پایین اوردن لوله
flattens نیم نت پایین امدن
flatten نیم نت پایین امدن
lowering پایین اوردن لوله
background کار با حق تقدم پایین
lowcuts کفش پایین تر از قوزک پا
low frequency engineering تکنیک فرکانس پایین
low frequency choke پیچک فرکانس پایین
low level task تکلیف سطح پایین
below-mentioned <adj.> ذکر شده در پایین
inferior calyx کاسه پایین افتاده
paraplegia فلج پایین تنه
low oblique عکس مایل پایین
under پایین تراز کمتر از
low level languages زبانهای سطح پایین
low level format فرمت سطح پایین
low order bit بیت مرتبه پایین
low order digit رقم پایین رتبه
low level modulation تلفیق سطح پایین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com