English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
relictoin پایین رفتن اب و نمایان شدن زیر اب
Other Matches
to get down پایین رفتن
go down پایین رفتن
to go down پایین رفتن
to sink in the scale پایین رفتن
comedown پایین رفتن
bump بالا و پایین رفتن
reflow فرونشینی پایین رفتن
schuss مستقیما ازسراشیب پایین رفتن
swaying بالا و پایین رفتن ناو
To decrease. To lower. پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
heaving بالا و پایین رفتن ناو
pitches بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
sensible نمایان
ostensible نمایان
visible نمایان
seeming نمایان
salient نمایان
feat فتح نمایان
rousing نمایان رایج
standaway نمایان بر بدن
egregious برجسته نمایان
feats فتح نمایان
detection نمایان سازی
dominant نمایان عمده
down سوی پایین بطرف پایین
peered نمایان شدن بنظررسیدن
peer نمایان شدن بنظررسیدن
he smells of oil اثارمطالعه از او نمایان است
visible نمایان قابل رویت
peering نمایان شدن بنظررسیدن
sensibly بطور نمایان یا محسوس
gest کار نمایان هم صحبت
gallery hit or stroke ضربه یاضربت نمایان
geste کار نمایان هم صحبت
libration of the moon جنبش نمایان ماه
detects کشف کردن نمایان ساختن
detect کشف کردن نمایان ساختن
actimeter نمایان ساز [جنبش بدن]
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
detected کشف کردن نمایان ساختن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
bubble horizon افق نمایان از زیر ابر
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
detecting کشف کردن نمایان ساختن
inartistically بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
features نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
NCR paper نوشته هم روی کاغذ نمایان میشود
featuring نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
parpen سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
libration جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
molif شکل نمایان شکل عمده
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
lower پایین تر
hypogenous پایین رو
down پایین
dowm پایین
down stairs پایین
sub- یا پایین تر
flattest پایین
flat پایین
infara پایین تر
low پایین
lowering پایین تر
lowers پایین تر
neath or neath پایین تر
lowered پایین تر
bal از مچ پا به پایین
infara پایین
shitu پایین
tailwater پایین اب
bottoms پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
bottom پایین
short پایین تر
shorter پایین تر
shortest پایین تر
low level پایین
subteen پایین تر از سن 31
neath or neath پایین
further down پایین تر
beneath پایین تر
hereafter <adv.> در پایین
subatmospheric پایین تر از جو
lower پایین
below <adv.> در پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
underneath پایین
lower limit حد پایین
beneath پایین
lower most پایین تر
vide infara پایین
below پایین
submiss پایین
de- پایین
depression پایین دادن
From top to bottom. ازبالاتا پایین
descend پایین امدن
depressions پایین دادن
At lower levels. در سطوح پایین تر
lowest پایین ترین
low energy انرژی پایین
look down پایین امدن
top-down از بالا به پایین
low altitude ارتفاع پایین
low wing بال پایین
let down پایین کردن
top down از بالا به پایین
lower class طبقه پایین
low activity فعالیت پایین
lower classes طبقه پایین
to set down پایین اوردن
beneath از زیر پایین تر از
lower bound کران پایین
to reach down پایین اوردن
go dan barai رد کردن از پایین
subordinating فرعی پایین تر
nether زیر پایین
nether واقع در پایین
drives ضربه از پایین
lee پایین باد
hereinbelow در پایین این
hereinbelow ازاین پایین تر
up and down بالا و پایین
downward پایین زیرین
uoppon pyon soon koot کف دست پایین
face down feed خورد رو به پایین
shuts پایین اوردن
shut پایین اوردن
downstairs طبقه پایین
infrahuman پایین تر از انسان
downward compatible سازگار رو به پایین
subordinates فرعی پایین تر
downward movement حرکت رو به پایین
subordinated فرعی پایین تر
subordinate فرعی پایین تر
descends پایین امدن
downward روبه پایین
downward swing نوسان رو به پایین
downward travel ضربه رو به پایین
drive ضربه از پایین
undermost پایین ترین
low frequency فرکانس پایین
degrade پایین دادن
to bring down پایین اوردن
foot پایین بادبان
lower most پایین ترین
lower threshold استانه پایین
catabatic پایین اینده
lowermost پایین ترین
lowpass پایین گذار
shutting پایین اوردن
minor پایین رتبه
to come down پایین امدن
lower mast دکل پایین
low level در سطح پایین
low order پایین رتبه
low order مرتبه پایین
low pass پایین گذر
on the down grade پایین رونده
low resolution تفکیک پایین
low resolution وضوح پایین
lower limit کران پایین
to beat down پایین اوردن
mean low water اب پایین میانگین
the valley lies below ده در پایین است
res noitaloseR پایین
oars down پارو پایین
push down stack پایین فشردنی
overhand از پایین ببالا
pushdown پایین فشردنی
prolapsus پایین افتادگی
prolapse پایین افتادن
prolapse پایین افتادگی
alow روبه پایین
nutate پایین افتادن
nutant پایین افتاده
the masses دستههای پایین تر
the lower world جهان پایین
submaxilla ارواره پایین
bottommost پایین ترین
downstream پایین دست
downstream پایین رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com