Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
Other Matches
range error
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
listens
پذیرفتن استماع کردن
listening
پذیرفتن استماع کردن
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
listened
پذیرفتن استماع کردن
listen
پذیرفتن استماع کردن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
glitches
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
bosom
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
mistake
اشتباه کردن
to goof up
[American E]
اشتباه کردن
to make a mistake
اشتباه کردن
misconstrued
اشتباه کردن
misconstrue
اشتباه کردن
misconstrues
اشتباه کردن
goofing
اشتباه کردن
misconstruing
اشتباه کردن
slip
اشتباه کردن
goofs
اشتباه کردن
slips
اشتباه کردن
to make an error
اشتباه کردن
goofed
اشتباه کردن
slip-ups
اشتباه کردن
slip-up
اشتباه کردن
slip up
اشتباه کردن
mistook
اشتباه کردن
slipped
اشتباه کردن
goof
اشتباه کردن
make a mistake
<idiom>
اشتباه کردن
blunders
اشتباه کردن
blunder
اشتباه کردن
miscue
اشتباه کردن
mistakes
اشتباه کردن
blundering
اشتباه کردن
mistaking
اشتباه کردن
trip up
<idiom>
اشتباه کردن
blundered
اشتباه کردن
fumbled
اشتباه کردن
fumble
اشتباه کردن
fumbles
اشتباه کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
miscalculating
اشتباه محاسبه کردن
miscalculate
اشتباه محاسبه کردن
miscalculating
اشتباه حساب کردن
misthink
اشتباه فکر کردن
miscalculates
اشتباه محاسبه کردن
confuses
باهم اشتباه کردن
confuse
باهم اشتباه کردن
miscalculate
اشتباه حساب کردن
miscalculated
اشتباه محاسبه کردن
miscalculates
اشتباه حساب کردن
miscalculated
اشتباه حساب کردن
to believe wrong
اشتباه گمان کردن
bobble
پی درپی اشتباه کردن
bobbles
پی درپی اشتباه کردن
to stumble in one's speech
درسخنرانی اشتباه کردن
miscarries
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying
صدمه دیدن اشتباه کردن
refuting
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
اشتباه کسی را اثبات کردن
To lead someone astray.
کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinating
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
هذیان گفتن اشتباه کردن
refuted
اشتباه کسی را اثبات کردن
refute
اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinate
هذیان گفتن اشتباه کردن
eat crow
<idiom>
مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه تایپ کردن صفحه
[کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
to make a typing error
[mistake]
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffing
نرم کردن اشتباه کردن
fluffs
نرم کردن اشتباه کردن
fluffed
نرم کردن اشتباه کردن
fluff
نرم کردن اشتباه کردن
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
allow
پذیرفتن
accept
پذیرفتن
vouchsafes
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
admit
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
vouchsafing
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
allows
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
take in
پذیرفتن
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
risked
پذیرفتن خطر
adopts
به فرزندی پذیرفتن
adopt
به فرزندی پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
risk
پذیرفتن خطر
deigns
لطفا پذیرفتن
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
hearken
بگوش دل پذیرفتن
filiate
بفرزندی پذیرفتن
risking
پذیرفتن خطر
deigned
لطفا پذیرفتن
deigning
لطفا پذیرفتن
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
risks
پذیرفتن خطر
honor
پذیرفتن برات
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
co opt
بهمکاری پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
receives
رسیدن پذیرفتن
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
adoption
به فرزندی پذیرفتن
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
receive
رسیدن پذیرفتن
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
adopts
درمیان خود پذیرفتن
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
take
پذیرفتن موثر واقع شدن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
takes
پذیرفتن موثر واقع شدن
to accept this token of my esteem
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
billet
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeting
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com