Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
Search result with all words
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
Other Matches
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
one and one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
delivery groups
مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
free drop
پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one plus one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlon
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlons
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throwing
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics
مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throws
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
command ejection
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
provisional ball
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
deathlon
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
in-
بطرف
at
بطرف
into
بطرف
levo
بطرف چپ
in
بطرف
frontwards
بطرف جلو
frontward
بطرف جلو
riverward
بطرف رودخانه
upwards
بطرف بالا
on
بعلت بطرف
without
بطرف خارج
edgewise
بطرف لبه
to the east of
بطرف مشرق
eastwards
بطرف مشرق
earthwards
بطرف زمین
earthward
بطرف زمین
toward
بطرف نسبت به
downwards
بطرف پائین
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
dorsad
بطرف پشت
to
بطرف روبطرف
with
بطرف درجهت
atop
بطرف بالا
forwards
بطرف جلو
mediad
بطرف وسط
onwards
بطرف جلو
upgraded
بطرف بالا
upgrade
بطرف بالا
upgrades
بطرف بالا
orients
بطرف خاوررفتن
orienting
بطرف خاوررفتن
orient
بطرف خاوررفتن
home
بطرف خانه
edgeways
بطرف جلوباشد
upgrading
بطرف بالا
heavenward
بطرف اسمان
manward
بطرف انسان
aport
بطرف چپ کشتی
mesal
بطرف وسط
apporro
بطرف جلو
mesail
بطرف وسط
homes
بطرف خانه
cephalad
متمایل بطرف سر
upward
بطرف بالا
cityward
بطرف شهر
abaft
بطرف عقب
coastward
بطرف ساحل
homeward
بطرف منزل
coastwards
بطرف ساحل
pakkorro
بطرف بیرون
rearward
بطرف عقب
phototropism
گرایش بطرف نور
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
northeastward
بطرف شمال شرقی
upthrust
حرکت بطرف بالا
uptilt
بطرف بالا کج کردن
northwardly
بطرف شمال شمالی
northwestwards
بطرف شمال غربی
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
stern wards
بطرف عقب کشتی
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
inboard
بطرف مرکز کشتی
stern ward
بطرف عقب کشتی
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitate
متمایل شدن بطرف
southeastward
بطرف جنوب شرقی
ashore
بکنار بطرف ساحل
gravitating
متمایل شدن بطرف
outwards
بطرف خارج بیرونی
gravitates
متمایل شدن بطرف
norther
بیشتر بطرف شمال
downswing
نوسان بطرف پایین
fronting
بطرف جلو روکردن به
astern
بطرف عقب پسین
outward
بطرف خارج بیرونی
deasil
متمایل بطرف راست
cephalad
متمایل بطرف راس
lean
تکیه دادن بطرف
downstroke
ضربه بطرف پایین
adaxial
متمایل بطرف محور
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
front
بطرف جلو روکردن به
athwart
از طرفی بطرف دیگر
nobbles
بطرف خود اوردن
nobble
بطرف خود اوردن
nobbled
بطرف خود اوردن
leans
تکیه دادن بطرف
nobbling
بطرف خود اوردن
southern
جنوبا بطرف جنوب
leaned
تکیه دادن بطرف
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
upwell
بطرف بالا رفتن
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
starboard
بطرف راست حرکت کردن
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
overhand
بازی با دست بطرف بالا
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
evanesce
بطرف صفر میل کردن
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
adductor
تمایل عضو بطرف محور
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
pull
بطرف خود کشیدن کشش
bate
بال زدن بطرف پایین
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
place kick
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
leg break
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
upload
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
weapon delivery
پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
upwash
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
tabbed flap
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
jaculation
پرتاب
shyest
پرتاب
throw
پرتاب
tossing
پرتاب
shoves
پرتاب
tosses
پرتاب
hurls
پرتاب
hurled
پرتاب
shy
پرتاب
shoving
پرتاب
shoved
پرتاب
shove
پرتاب
shied
پرتاب
shies
پرتاب
toss
پرتاب
detrusion
پرتاب
throwing
پرتاب
throws
پرتاب
shyer
پرتاب
hurl
پرتاب
put
پرتاب
launching
پرتاب
puts
پرتاب
pitch
پرتاب
launch
پرتاب
putting
پرتاب
shying
پرتاب
launched
پرتاب
launches
پرتاب
jetting
پرتاب
jetted
پرتاب
pitches
پرتاب
tossed
پرتاب
jet
پرتاب
jets
پرتاب
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com