Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (48 milliseconds)
English
Persian
earful
<idiom>
پرخاش کردن ،سرزنش کردن
Search result with all words
bicker
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickered
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickering
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickers
پرخاش کردن ستیزه کردن
Other Matches
sail into
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
check
سرزنش کردن رسیدگی کردن
viyuperate
توهین کردن سرزنش کردن
checks
سرزنش کردن رسیدگی کردن
blames
سرزنش کردن ملامت کردن
blame
سرزنش کردن ملامت کردن
blaming
سرزنش کردن ملامت کردن
blamed
سرزنش کردن ملامت کردن
checked
سرزنش کردن رسیدگی کردن
trouncing
سرزنش کردن
censures
سرزنش کردن
wig
سرزنش کردن
bite someone's head off
<idiom>
سرزنش کردن
berate
سرزنش کردن
trounce
سرزنش کردن
sneap
سرزنش کردن
censuring
سرزنش کردن
trounced
سرزنش کردن
trounces
سرزنش کردن
repoach
سرزنش کردن
reprehend
سرزنش کردن
wigs
سرزنش کردن
call down
سرزنش کردن
rebuke
سرزنش کردن
reproves
سرزنش کردن
reproved
سرزنش کردن
reprove
سرزنش کردن
chid
سرزنش کردن
tongue lash
سرزنش کردن
reprimanding
سرزنش کردن
reprimands
سرزنش کردن
call over the coals
سرزنش کردن
reproving
سرزنش کردن
reprimanded
سرزنش کردن
upbraid
سرزنش کردن
vituperate
سرزنش کردن
rebuked
سرزنش کردن
lash vt
سرزنش کردن
rebukes
سرزنش کردن
upbraids
سرزنش کردن
upbraided
سرزنش کردن
rebuking
سرزنش کردن
reprimand
سرزنش کردن
threap
سرزنش کردن
berating
سرزنش کردن
censure
سرزنش کردن
berates
سرزنش کردن
chiding
سرزنش کردن
chide
سرزنش کردن
chided
سرزنش کردن
chides
سرزنش کردن
to dress down
سرزنش کردن
give it to
<idiom>
سرزنش کردن
twit
سرزنش کردن
twits
سرزنش کردن
ram (something) down one's throat
<idiom>
سرزنش کردن
haze
سرزنش کردن
natters
سرزنش کردن
nattered
سرزنش کردن
censured
سرزنش کردن
berated
سرزنش کردن
nattering
سرزنش کردن
natter
سرزنش کردن
dispraise
سرزنش کردن
rebuking
توبیخ کردن سرزنش
chidden
صداکردن سرزنش کردن
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
expostulates
سرزنش دوستانه کردن
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
rebukes
توبیخ کردن سرزنش
to hall over the couls
سرزنش یا توبیخ کردن
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
rebuked
توبیخ کردن سرزنش
renouncing
سرزنش یا متهم کردن
renounced
سرزنش یا متهم کردن
renounce
سرزنش یا متهم کردن
to drop on
سرزنش یاتنبیه کردن
renounces
سرزنش یا متهم کردن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
expostulating
سرزنش دوستانه کردن
scolded
زن غرولندو سرزنش کردن
wite
توهین سرزنش کردن
scold
زن غرولندو سرزنش کردن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
expostulate
سرزنش دوستانه کردن
snub
جلوگیری سرزنش کردن
scolds
زن غرولندو سرزنش کردن
rebuke
توبیخ کردن سرزنش
to chide somebody
کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off
[British E]
کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task
کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off
کسی را سرزنش کردن
expostulated
سرزنش دوستانه کردن
skin alive
<idiom>
سرزنش کردن،کتک زدن
rant
سرزنش کردن یاوه سرایی
rants
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting
سرزنش کردن یاوه سرایی
chew out (someone)
<idiom>
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
ranted
سرزنش کردن یاوه سرایی
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
quarrelled
پرخاش
quarreling
پرخاش
quarrelling
پرخاش
quarreled
پرخاش
quarrel
پرخاش
quarrels
پرخاش
invective
پرخاش
ruffs
تکبر پرخاش
ruffe
تکبر پرخاش
ruff
تکبر پرخاش
invection
حرف سخت پرخاش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
demerits
سرزنش
reproofs
سرزنش
nagging
سرزنش
blame
سرزنش
repoach
سرزنش
blaming
سرزنش
reproof
سرزنش
reprehension
سرزنش
sneap
سرزنش
stinger
سرزنش
blames
سرزنش
blamed
سرزنش
chastiesement
سرزنش
demerit
سرزنش
scolding
سرزنش
reproaching
سرزنش
censured
سرزنش
reproaches
سرزنش
reproached
سرزنش
expostulation
سرزنش
censures
سرزنش
railings
سرزنش
reproach
سرزنش
censuring
سرزنش
railing
سرزنش
upbraiding
سرزنش
increpation
سرزنش
rocket
[British E]
سرزنش
exprobration
سرزنش
censure
سرزنش
remonstrance
سرزنش
twits
سرزنش
twit
سرزنش
rating
سرزنش
ratings
سرزنش
condemnations
سرزنش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com