English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English Persian
rivet پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveted پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveting پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivets پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
Other Matches
dowel بامیخ پرچ بهم متصل کردن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
braced بابست محکم کردن محکم بستن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
solidify سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidified سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
gad با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
solidifying سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
cadge محکم کردن باربری کردن
cadging محکم کردن باربری کردن
gird اماده کردن محکم کردن
fixate محکم کردن متمرکز کردن
cadges محکم کردن باربری کردن
reinforce مستحکم کردن محکم کردن
reinforces مستحکم کردن محکم کردن
fix نصب کردن محکم کردن
fixes نصب کردن محکم کردن
cadged محکم کردن باربری کردن
clinched محکم کردن
chock محکم کردن
clamps محکم کردن
tightening محکم کردن
rigidify محکم کردن
tightened محکم کردن
mount محکم کردن
clamping محکم کردن
to make fast محکم کردن
take up <idiom> محکم کردن
crimping محکم کردن
to make good محکم کردن
clinch محکم کردن
tightens محکم کردن
tighten محکم کردن
reinforce محکم کردن
clinching محکم کردن
clinches محکم کردن
spoke محکم کردن
strengthened محکم کردن
strengthen محکم کردن
make tight محکم کردن
rivets محکم کردن
fastens محکم کردن
consolidate محکم کردن
braced محکم کردن
consolidates محکم کردن
spokes محکم کردن
set taut محکم کردن
riveting محکم کردن
consolidating محکم کردن
clamp محکم کردن
riveted محکم کردن
rivet محکم کردن
strengthens محکم کردن
clamped محکم کردن
staked محکم کردن
stake محکم کردن
stakes محکم کردن
fasten محکم کردن
mounts محکم کردن
houses محکم کردن
reinforces محکم کردن
fastened محکم کردن
housed محکم کردن
house محکم کردن
brace محکم کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
tightened محکم کردن فشردن
mortice باکام محکم کردن
to fast off باگره محکم کردن
mortise باکام محکم کردن
tightening محکم کردن فشردن
pinning باسنجاق محکم کردن
tightens محکم کردن فشردن
pin باسنجاق محکم کردن
o peg down با میخ محکم کردن
pinned باسنجاق محکم کردن
girt با تنگ محکم کردن
steeling مانندفولاد محکم کردن
hang up <idiom> حفاظ ،محکم کردن
gib باقلاب محکم کردن
tighten محکم کردن فشردن
steeled مانندفولاد محکم کردن
steel مانندفولاد محکم کردن
crimping باپیچاندن محکم کردن
steels مانندفولاد محکم کردن
poles با تیر یا دیرک محکم کردن
bands تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
wedge [محکم کردن اتصالان با گوه]
tee off اغاز کردن محکم زدن
planish با چکش محکم وصاف کردن
latch بوسیله کلون محکم کردن
cleat باگوه و گیره محکم کردن
pole با تیر یا دیرک محکم کردن
latches بوسیله کلون محکم کردن
band تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
hugs بغل کردن محکم گرفتن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
hug بغل کردن محکم گرفتن
to tighten محکم کردن [با میخ و چکش]
hugged بغل کردن محکم گرفتن
brad بامیخ کوبیدن
buttoning تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoned تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button تکمه زدن باتکمه محکم کردن
gib باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
to rifle the ball into the goal با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com