English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 249 (21 milliseconds)
English Persian
raster fill پر کردن محل تصویر
Search result with all words
project تصورکردن تصویر کردن
projected تصورکردن تصویر کردن
projects تصورکردن تصویر کردن
portrait تصویر کردن
portraits تصویر کردن
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
dither ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
blur مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurred مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
focusing واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
pattern محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
zooming بزرگ و کوچک کردن تصویر
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
portraiture تصویر کردن
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
aperture mask استفاده در صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای قرمز و سبز و آبی
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
hotspot فضای خاص در تصویر یا نمایش که در صورت حرکت کردن نمایشگر روی آن کار خاصی میکند
image erection راست کردن تصویر
image erection درست کردن تصویر
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
raster graphics روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
rectification تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
shadowmask صفحهای با سوراخهایی در مقابل صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای سه رنگ
write black printer چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
image تصویر کردن
Other Matches
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
image formation تولید تصویر تصویر
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
images تصویر
icons تصویر
imagery تصویر
portrayals تصویر
portrayal تصویر
ikons تصویر
likeness تصویر
likenesses تصویر
image تصویر
skew تصویر کج
delineation تصویر
image line خط تصویر
projections تصویر
shapes تصویر
projection تصویر
shape تصویر
illustrations تصویر
scenography تصویر
icon تصویر
skewing تصویر کج
skews تصویر کج
illustration تصویر
vignette تصویر
vignettes تصویر
gratings در تصویر
pictures تصویر
pictured تصویر
picturing تصویر
grating در تصویر
picture تصویر
portrait تصویر
portraits تصویر
afterimage رد تصویر
eidolon تصویر خیالی
mental image تصویر ذهنی
video generator مولد تصویر
projection افکنش تصویر
raster محل تصویر
image field میدان تصویر
image impedance امپدانس تصویر
image frequency فرکانس تصویر
newman projection تصویر نیومن
image field حوزه تصویر
intermediate image تصویر میانی
image formation تصویر سازی
scanned image تصویر پوشیده
image focal point کانون تصویر
image intensification تقویت تصویر
icon پیکر تصویر
image processing تصویر پردازی
snapshots تصویر لحظهای
image processing پردازش تصویر
image quality کیفیت تصویر
picture element سازه تصویر
image ratio نسبت تصویر
image ray شعاع تصویر
picture element عنصر تصویر
image potential پتانسیل تصویر
anaglyph تصویر ژرفانما
viewing screen صفحه تصویر
projection of a point تصویر نقطه
image line هدایت تصویر
icons پیکر تصویر
direct video storage tube نگاهدارنده تصویر
image of interference تصویر انترفرنس
retinal image تصویر شبکیه ای
image plane سطح تصویر
virtual image تصویر مجازی
picture frequency بسامد تصویر
hologram تصویر سه بعدی
formed تصویر وجه
image carrier حامل تصویر
image changer مبدل تصویر
noisy picture تصویر همهمهای
image converter مبدل تصویر
image cintraction انقباض تصویر
real image تصویر حقیقی
element area سازه تصویر
forms تصویر وجه
image cintraction شکستگی تصویر
portrays تصویر کشیدن
image brightness روشنایی تصویر
form تصویر وجه
portrayed تصویر کشیدن
roentgenogram تصویر رونتگن
holograms تصویر سه بعدی
idealized image تصویر ارمانی
perspective projection تصویر پرسپکتیوی
portraying تصویر کشیدن
documentary photography تصویر روشن
ghost signal تصویر دوگانه
tablature تصویر نقاشی
image aerial آنتن تصویر
image contrast کنتراست تصویر
image control کنترل تصویر
illustration تصویر عکس
image distance عرض تصویر
image transmission انتقال تصویر
image distortion شکستگی تصویر
image distortion اعوجاج تصویر
image drift رانش تصویر
portray تصویر کشیدن
image element نقطه تصویر
image point نقطه تصویر
pencil drawing تصویر مدادی
imageless thought تفکر بی تصویر
picturesque شایان تصویر
illustrations تصویر عکس
image coordinates مختصات تصویر
image deflection انحراف تصویر
image detail جزء تصویر
card image تصویر کارت
projections افکنش تصویر
image plate الکترود تصویر
reverse image تصویر وارونه
tearing پارگی تصویر
tear out پارگی تصویر
image source منبع تصویر
screens صفحه تصویر
projection tube لامپ تصویر
screen صفحه تصویر
mirror images تصویر ایینهای
aspect ratio نسبت تصویر
effigies تصویر برجسته
effigy تصویر برجسته
mirror images تصویر قرینه
image reversal نقض تصویر
memory image تصویر یاد
image reversal برگشت تصویر
clear picture تصویر واضح
screening, screenings صفحه تصویر
sharp picture تصویر واضح
sharp image تصویر واضح
mirror image تصویر آیینه ای
image space فضای تصویر
memory afterimage رد تصویر یاد
affigy تصویر برجسته
images تصویر الکتریکی
display image نمای تصویر
image sharpness ترام تصویر
images تصویر ذهنی
panorama تصویر دورنما
oblique projection تصویر مورب
image shift جابجایی تصویر
panoramas تصویر دورنما
screened صفحه تصویر
inverse video تصویر وارون
hue تصویر فاهر
hues تصویر فاهر
image side جهت تصویر
image scale مقیاس تصویر
image inversion برگردانی تصویر
double تصویر قرینه
body image تصویر بدن
image shape کادر تصویر
picture frequency فرکانس تصویر
image تصویر الکتریکی
image تصویر ذهنی
image registration ثبت تصویر
composite video تصویر ترکیبی
image registration ترام تصویر
double image تصویر مضاعف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com