English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (3 milliseconds)
English Persian
medicine man پزشک قبیله
Other Matches
phylon قبیله
phyle قبیله
tribe قبیله
gens قبیله
castes قبیله
caste قبیله
phylum قبیله
tribes قبیله
chieftainship ریاست قبیله
detribalization جدایی از قبیله
chieftaincy ریاست قبیله
shaman جادوگر قبیله
tribesman ایلیاتی هم قبیله
sheik رئیس قبیله
tribalism قبیله گرایی
clans طایفه قبیله
chieftain رئیس قبیله
chieftains رئیس قبیله
detribalize بی قبیله کردن
gallican اهل قبیله گل
phylarch رئیس قبیله
tribesmen ایلیاتی هم قبیله
sheikh رئیس قبیله
sheikhs رئیس قبیله
sheiks رئیس قبیله
clan طایفه قبیله
tribesmen عضو قبیله یا طایفه
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
tribesman عضو قبیله یا طایفه
detribalize از قبیله خودجدا شدن
intertribal واقع در میان قبیله ها
massachusetts نام یک قبیله سرخ پوست
massachusett نام یک قبیله سرخ پوست
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
totemite معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
totemist معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
seminole قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
kaffir کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kafir کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
eponymy اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
phratry درتاریخ یونان واحد قومیت یکی از تقسیمات سه گانه قبیله
medical officer سر پزشک
master physician سر پزشک
practitioner پزشک
interne پزشک
medical officer پزشک
physicians پزشک
physician پزشک
chiropodists پزشک پا
medical man پزشک
practitioners پزشک
aesculapian پزشک
chiropodist پزشک پا
doc پزشک
docs پزشک
medic پزشک
ophthalmologist چشم پزشک
neuropathist پزشک اعصاب
medico legal examiner پزشک قانونی
physician in attendance پزشک معالج
medico پزشک طبیب
psychopathist پزشک دیوانگان
doctor-to-be پزشک آینده
a fake doctor پزشک قلابی
surgeon general پزشک ارشد
house physician پزشک مقیم
farrier دام پزشک
practitioner دام پزشک
general practitioner پزشک عمومی
certificate of a doctor گواهی پزشک
aurist پزشک گوش
surgeons پزشک جراح
oculist چشم پزشک
oculists چشم پزشک
alienist پزشک دیوانگان
doctor پزشک دکتر
practitioner دندان پزشک
surgeon پزشک جراح
farriers دام پزشک
medical examiner پزشک قانونی
doctor to the company پزشک شرکت
mad doctor پزشک دیوانگان
doctored پزشک دکتر
practitioners دام پزشک
doctoring پزشک دکتر
doctors پزشک دکتر
family doctor پزشک خانواده
family doctors پزشک خانواده
practitioners دندان پزشک
obstetricians پزشک متخصص زایمان
general practitioner پزشک بیماریهای عمومی
obstetrician پزشک متخصص زایمان
syrinx استاخ پزشک ایطالیایی
to take medical advice با پزشک مشورت کردن
iatrogenic illness بیماری پزشک زاد
neuropsychiatrist پزشک اعصاب و روان
pediatrician پزشک متخصص اطفال
medicaster پزشک زبان باز
extern کمک پزشک روزانه
esculapian وابسته به دارگونه طب پزشک
physician in ordinary پزشک رسمی یا همیشگی
practician پزشک دست در کار
psychiater پزشک ناخوشی دماغی
internist پزشک امراض داخلی
lay analyst روانکاو غیر پزشک
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
anesthetist پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
eustachian پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
woman doctor پزشک زن حکیم خانم طبیبه
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
flight surgeon افسر پزشک نیروی هوایی
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
the doctor ordered an ointment پزشک مرهم تجویز کرد
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
accoucheur پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill] قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
unless otherwise prescibed [by the doctor] مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
veterinarian پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
surgeon general رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
take medical a به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
veterinarians پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
pathologist پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
khamseh خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com