Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
suffix	پسوندی پساوند ساختن
suffixes	پسوندی پساوند ساختن
Other Matches
abler	پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest	پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able	پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
rhyme	پساوند
suffix	پساوند
rhyming	پساوند
suffixes	پساوند
rhymes	پساوند
rime	پساوند شعر
postfix	پسوندی
suffix notation	نشانگذاری پسوندی
phage	پسوندی بمعنی خورنده
postfix notation	نشان گذاری پسوندی
sophy	پسوندی بمعنی " دانش "و " شناسی "
AC	و نیز پسوندی است لاتینی یا یونانی معادل -ieمانند
ism	پسوندی بمعنی >عمل < و>کار< و >طریقه عمل < و>حالت < و >شرط < و >پیروی <
com	پسوندی که به معنای این است که نام میدان اینترنت یک شرکت است و معمولاگ پایه آن در آمریکاست
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
invents	ساختن
create	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
generating	ساختن
construct	ساختن
generated	ساختن
set up	ساختن
generates	ساختن
fabricate	ساختن
put up	ساختن
fabricated	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
to t. up	ساختن
inventing	ساختن
bulid	ساختن
manufacture	ساختن
makes	ساختن
fashions	مد ساختن
dree	ساختن با
fashioning	مد ساختن
manufactured	ساختن
carbonize	کک ساختن
pellet	حب ساختن
confect	ساختن
make	ساختن
fabrication	ساختن
manufactures	ساختن
fashioned	مد ساختن
fashion	مد ساختن
constructs	ساختن
pills	حب ساختن
constructing	ساختن
miscreate	بد ساختن
pill	حب ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
indite	ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
build	ساختن
invent	ساختن
invented	ساختن
generate	ساختن
minting	ساختن
constructed	ساختن
bridges	پل ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
idolizing	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolized	بت ساختن
bridge	پل ساختن
bridged	پل ساختن
forborne	ساختن با
produce	ساختن
produced	ساختن
produces	ساختن
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
mint	ساختن
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
upbuild	ساختن
to make away	ساختن
unifies	تک ساختن
mints	ساختن
to get along	ساختن
to go in with	ساختن با
to make a shift	ساختن
remake	از نو ساختن
put-up	ساختن
minted	ساختن
remakes	از نو ساختن
notifying	اگاه ساختن
familiarized	اشنا ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
maximising	بیشینه ساختن
familiarize	اشنا ساختن
maximised	بیشینه ساختن
wettest	مرطوب ساختن
familiarising	اشنا ساختن
maximises	بیشینه ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
notify	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
nauseated	متنفر ساختن
nauseates	متنفر ساختن
maximized	بیشینه ساختن
reconciles	راضی ساختن
notified	اگاه ساختن
nauseate	متنفر ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
gaunt	زننده ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
reconciling	راضی ساختن
subvert	واژگون ساختن
sepulchre	قبر ساختن
reconcile	راضی ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
familiarises	اشنا ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
familiarised	اشنا ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
sepulchers	قبر ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
sepulchres	قبر ساختن
diversified	گوناگون ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
diversify	گوناگون ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
wetted	مرطوب ساختن
denigration	سیاه ساختن
accustoms	معتاد ساختن
minimised	کمینه ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimizing	کمینه ساختن
disturb	مضطرب ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
internalization	درونی ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustom	معتاد ساختن
discover	مکشوف ساختن
discovered	مکشوف ساختن
discovering	مکشوف ساختن
discovers	مکشوف ساختن
produce	ساختن محصول
produced	ساختن محصول
produces	ساختن محصول
disable	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
disabling	ناتوان ساختن
ensure	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
snarl	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
relieve	بر جسته ساختن
rescinds	باطل ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarls	خشمگین ساختن
denude	عاری ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com