English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
Other Matches
to fall out مرخص کردن [ارتش]
to dismiss [American E] مرخص کردن [ارتش]
dismissal of the armey مرخص کردن از ارتش
candidate داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidates داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to see service در ارتش یانیروی دریایی خدمت
american defense service medal نشان خدمت ارتش امریکا درسال 14- 9391
landwehr بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
the inhabitants of tehran ساکنان یا اهالی تهران زیستوران تهران
residents of tehran سکنه تهران اهالی تهران
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
gl مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation ارتش فاتح ارتش اشغالگر
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
residents of tehran ساکنین تهران
Tehran شهر تهران
the water supply of tehran تهیه اب تهران
From Thehran to Shiraz. از تهران به شیراز
w.no of tehran بخش 2 تهران
domiciled in tehran مقیم تهران
domiciled in tehran ساکن تهران
the inhabitants of tehran سکنه تهران
on the skirts of tehran د رحومه تهران
proceed at once to tehran بی درنگ به تهران رهسپارشوید
the road to tehran راه یا جاده تهران
Foreign residents in tehran. خارجیان مقیم تهران
In busy (crowded) streets of Tehran . درخیابانهای شلوغ تهران
Tehran- paris and return ( vice –versa) . تهران ـ پاریس وبالعکس
I know Tehran like the back of my hand . تهران رامثل کف دستم می شناسم
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
in service درخدمت ارتش در ارتش
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
the strangers in tehran بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
the rose of tehran زیباترین زن یادختردرتهران ملکه وجاهت تهران
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
I know Tehran like the palm of my hand. تمام سوراخ سنبه های تهران رابلدم
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
dismass مرخص
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
May I take my leave ? May I be excused ? مرخص می فرمایید ؟
let go مرخص کردن
dimissory مرخص کننده
released مرخص کردن
discharge مرخص کردن
discharges مرخص کردن
releases مرخص کردن
release مرخص کردن
dismass بدو مرخص
send مرخص کردن
sends مرخص کردن
assoil مرخص کردن
dismissing مرخص کردن
dismisses مرخص کردن
dismiss مرخص کردن
sending مرخص کردن
relieve مرخص کردن نگهبانها
the boys were excused شاگردان مرخص شدند
close station افراد بدو مرخص
relieves مرخص کردن نگهبانها
discharges مرخص کردن پس دادن
relieving مرخص کردن نگهبانها
dismissive وابسته به مرخص سازی
discharge مرخص کردن پس دادن
close station خدمه بدو مرخص
licenses پروانه دادن مرخص کردن
licensing پروانه دادن مرخص کردن
license پروانه دادن مرخص کردن
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
furlough مرخصی دادن به مرخص کردن
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
licence پروانه دادن مرخص کردن
licences پروانه دادن مرخص کردن
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
let out <idiom> روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
lincense or cence مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
Consider yourself dismissed. حساب کنید که شما مرخص شده اید.
armies ارتش
field army ارتش
army ارتش
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
military جنگی ارتش
pentagon ارتش امریکا
field army ارتش رزمی
field army ارتش صحرایی
militarism ارتش سالاری
pentagons ارتش امریکا
military campaign لشکرکشی [ارتش]
irregulars ارتش نامنظم
constable افسر ارتش
army stores فروشگاه ارتش
constables افسر ارتش
serviceman عضو ارتش
regular ارتش کادر
regulars ارتش کادر
standing ارتش ثابت
army corps سپاههای ارتش
active army ارتش کادر
servicemen عضو ارتش
active duty ارتش کادر
army group گروه ارتش
army artillery توپخانه ارتش
army commander فرمانده ارتش
combined arms army ارتش مرکب
the rank and file توده ارتش
the losses of the army تلفات ارتش
regular army ارتش دائمی
state guard ارتش ایالتی
standing army ارتش منظم
women's army corps ارتش زنان
the red army ارتش سرخ
standing army ارتش دائمی
regular army ارتش منظم
the a of the army پیشرفت ارتش
majoring سرگرد ارتش
majored سرگرد ارتش
major سرگرد ارتش
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
general staff ستاد ارتش
general issue ملزومات ارتش
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
vivandiere اغذیه فروش ارتش
regiments گردان در ارتش انگلیس
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
martial وابسته به ارتش نظامی
reserve army of unemployed ارتش ذخیره بیکاران
standing army ارتش کادر ثابت
conscript army ارتش سربازان وفیفه
army service area منطقه عقب ارتش
army troops یکانهای رده ارتش
army general staff ستاد عمومی ارتش
regular army ارتش کادر ثابت
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
army beta test ازمون بتای ارتش
punitive article قوانین جزایی ارتش
rifleman تفنگ دار [ارتش]
brass hat افسر ارشد ارتش
brass hats افسر ارشد ارتش
army alpha test ازمون الفای ارتش
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
jcs رئیس ستاد ارتش
women's army corps قسمت زنان ارتش
yeomanry ارتش داوطلب از زارعین
quartermaster general رئیس کل کارپردازی ارتش
industrial reserve army ارتش ذخیره صنعتی
to fall out معاف کردن [ارتش]
the main army بخش عمده ارتش
USA ارتش ایالات متحده
field grade افسر ارشد ارتش
to dismiss [American E] معاف کردن [ارتش]
general officer امرای ارتش امیران
foreignlegion سرباز داوطلب در ارتش
general issue تدارکات عمومی ارتش
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
army ارتش نیروی زمینی
regiment گردان در ارتش انگلیس
military justice قوانین جزایی ارتش
armies ارتش نیروی زمینی
duty خدمت
on service سر خدمت
service خدمت
serviced خدمت
sorb خدمت
office خدمت
on duty سر خدمت
offices خدمت
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
reenlistment دوباره در ارتش استخدام شدن
defense [American E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
marksman نشانه گیر [ارتش و ورزش]
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staffed چوب پرچم ستاد ارتش
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
defence [British E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
seasoned troops ارتش ورزیده و جنگ دیده
warlord افسر عالی رتبه ارتش
pole position آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
invasion currency پول رایج ارتش اشغالگر
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
staffs چوب پرچم ستاد ارتش
fusilier هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
MI6 بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
MI5 بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
fusileer هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
countermarch تغییر جهت حرکت ارتش
combat helmet کلاه ایمنی جنگی [ارتش]
ministrant خدمت کننده
attendance خدمت ملازمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com