English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
endorser پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
Other Matches
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
addersser or or نامه نویس عریضه نویس
documentary سندی مدرکی
documental سندی مدرکی
documentaries سندی مدرکی
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
to fabricate a document سندی راجعل کردن
to forge a document سندی راجعل کردن
underwrote در زیر سندی نوشتن امضاکردن
underwriting در زیر سندی نوشتن امضاکردن
underwrites در زیر سندی نوشتن امضاکردن
syngraph سندی که به مهر و امضا کلیه
underwrite در زیر سندی نوشتن امضاکردن
underwritten در زیر سندی نوشتن امضاکردن
holocaust هرنوع سندی که تماما" به خط خود ذینفع باشد
holocausts هرنوع سندی که تماما" به خط خود ذینفع باشد
presents کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
baseline document سندی که یک مرجع برای تغییرات یک سیستم کامپیوتری میباشد
present کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
authority مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
presenting کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
presented کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
clearing house شرکتی که چکها را نقد می نماید
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
clearing houses شرکتی که چکها را نقد می نماید
pseudoscope شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
incongruously بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to the echo چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
keyth rope system شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
bond سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
subjective فردی
individual فردی
individuals فردی
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bits تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
interindividual میان فردی
idiosyncrasy خصیصه فردی
patterns خصوصیات فردی
pattern خصوصیات فردی
interpersonal coherence انسجام بین فردی
idiosyncrasies خصیصه فردی
libertarians طرفدارازادی فردی
libertarian طرفدارازادی فردی
single entry حسابداری فردی
interpersonal میان فردی
individuality وجود فردی
Every individual in the society should . . . هر فردی درجامعه با ید ...
personalism فلسفه فردی
ontogency تکوین فردی
individual differences تفاوتهای فردی
individual ownership مالکیت فردی
intrapersonal درون فردی
ontogenesis پدیدایی فردی
ontogeny پدیدایی فردی
hexastich قطعه شش فردی
individual responsibility مسئوولیت فردی
personal pace اهنگ فردی
personal tempo اهنگ فردی
intraindividual درون فردی
individualization فردی ساختن
personal right حقوق فردی
interpersonal conflict تعارض میان فردی
pinned عدد شناسایی فردی
individual demand schedule جدول تقاضای فردی
pinning عدد شناسایی فردی
units نفر عدد فردی
patterns الگو صفات فردی
pattern الگو صفات فردی
pin عدد شناسایی فردی
libertarianism طرفداری از ازادی فردی
unit نفر عدد فردی
aptitude tests ازمون قابلیت فردی
personal data sheet برگه اطلاعات فردی
aptitude test ازمون قابلیت فردی
personal distribution توزیع درامد فردی
individualism اصول استقلال فردی
autecology بوم شناسی فردی
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
streakier دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streaky دارای اخلاق وخصوصیات فردی
individual اختصاصی فردی یک نفر سرباز
individuals اختصاصی فردی یک نفر سرباز
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
IRA مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
chandler فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
general act قرارداد عمومی سندی است که شرکت کنندگان در کنفرانس تنظیم نموده مفاد ان را مانند قسمتی ازقوانین داخلی بر خود لازم الاتباع اعلام می نمایند
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
individualizing منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualises منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
individualised منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualized منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
miscegenation ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
libertarian طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
accommodation bill براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
squeezer فردی که مداری را در شکل اصلی برگ ان طرح ریزی کند
maul روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauled روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauling روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauls روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
sysop فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
damage feasant درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
hacker فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
individualism اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
hackers فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
odder سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
odd سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
oddest سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
bill اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
endless repeat [به هر نوع طرح بندی که کل متن فرش را تا ناحیه حاشیه پر نماید، اطلاق می شود. مثل طرح بته جقه، ماهی درهم، هراتی و غیره.]
capstan میله نوار گردان یا واحد پشتیبانی نوار که باعث میشود نوار به نوک خواندن / نوشتن یا گرداننده منتقل نماید
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
chirographer خط نویس
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
drafted چرک نویس
deponent گواهی نویس
drafted پیش نویس
odist قصیده نویس
dialogist مکالمه نویس
inker مرکب نویس
magniloquent قلنبه نویس
magazinist مقاله نویس
magazinist مجله نویس
magazin مجله نویس
cryptographer رمز نویس
letter writer کاغذ نویس
letter writer نامه نویس
lapicide سنگ نویس
dramaturge درام نویس
idyllist قصیده نویس
head liner سرصفحه نویس
elegist مرثیه نویس
emblematist مثل نویس
endorseer فهر نویس
endorser فهر نویس
endorser پشت نویس
epistler رساله نویس
fictionist افسانه نویس
fabulist افسانه نویس
elegiast قصیده نویس
elegiast مرثیه نویس
fictionist داستان نویس
calligrapher خوش نویس
gnomical کوتاه لب نویس
drafts چرک نویس
geneologist شجره نویس
editorialist سرمقاله نویس
gazetteer روزنامه نویس
epistoler نامه نویس
gazetteer مجله نویس
foul copy چرک نویس
drafts پیش نویس
fabler افسانه نویس
ballpoint pens روان نویس ها
ballpoints روان نویس ها
ball pens روان نویس ها
ballpens روان نویس ها
scriptwriters نمایشنامه نویس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com