Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English
Persian
souffle
پف کردن یا بالا امدن غذا
souffles
پف کردن یا بالا امدن غذا
soufflTs
پف کردن یا بالا امدن غذا
Other Matches
to set in
بالا امدن
upheavals
بالا امدن
upheaval
بالا امدن
intumesce
بالا امدن
to puff out
بالا امدن
to puff up
بالا امدن
heading up
بالا امدن سطح اب
afflux
بالا امدن سطح اب
rate of rise of water level
تندی بالا امدن اب
decompress
ارام ارام بالا امدن با مکثهای موقت
stretched
منبسط کردن کش امدن
stretch
منبسط کردن کش امدن
stretches
منبسط کردن کش امدن
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
ceases
بند امدن تمام کردن
gam
گرد امدن بازدید کردن
cease
بند امدن تمام کردن
interjects
در میان امدن مداخله کردن
ceasing
بند امدن تمام کردن
interject
در میان امدن مداخله کردن
to turn up
رد کردن از خاک دراوردن امدن
interjecting
در میان امدن مداخله کردن
interjected
در میان امدن مداخله کردن
ceased
بند امدن تمام کردن
exult
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulting
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exults
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulted
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
disforest
ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
to tilt up
به بالا کج کردن
[مهندسی]
to hinge up
به بالا کج کردن
[مهندسی]
to fold up
به بالا کج کردن
[مهندسی]
uptilt
بطرف بالا کج کردن
to turn up
[collar]
به بالا کج کردن
[مهندسی]
elate
بالا بردن محفوظ کردن
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
bucks
بالا پریدن وقوز کردن
buck
بالا پریدن وقوز کردن
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
overestimates
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating
غلو کردن دست بالا گرفتن
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
overestimated
غلو کردن دست بالا گرفتن
fluctuated
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
overestimate
غلو کردن دست بالا گرفتن
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
fluctuate
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
seesaw
بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to sit up and beg
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
lurk
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurked
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurking
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurks
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
setl
زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
increases
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
compile
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
lengthens
کش امدن
succumb
از پا در امدن
succee
از پی امدن
lengthened
کش امدن
peter
کم امدن
lengthening
کش امدن
venue
امدن
venues
امدن
come away
ور امدن
succumbed
از پا در امدن
fall short
کم امدن
come
امدن
comes
امدن
run short
کم امدن
behoove
امدن به
behove
امدن به
to pass on
امدن
prove
در امدن
proved
در امدن
proves
در امدن
succumbing
از پا در امدن
lengthen
کش امدن
succumbs
از پا در امدن
to come over
امدن
to come back
پس امدن
ensue
از پس امدن
ensued
از پس امدن
ensues
از پس امدن
to fall short
کم امدن
to come in to line
در صف امدن
backbone
مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
backbones
مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
recovers
بهوش امدن
gets
فائق امدن
getting
فائق امدن
alighted
فرود امدن
to come to hand
بدست امدن
to come forth
پیش امدن
to get the better of
غالب امدن بر
issue
بیرون امدن
to come to good
راست امدن
get
فائق امدن
pull out
بیرون امدن
ripen
عمل امدن
prevailed
غالب امدن
gang up
گردهم امدن
aline
درصف امدن
alight
فرود امدن
ripened
عمل امدن
ripens
عمل امدن
to come down
پایین امدن
ripening
عمل امدن
pull-outs
بیرون امدن
prevails
غالب امدن
pull-out
بیرون امدن
recovering
بهوش امدن
alighting
فرود امدن
recoveries
بهوش امدن
flushes
بهیجان امدن
flush
بهیجان امدن
to run out
بیرون امدن
respiring
بهوش امدن
recovery
بهوش امدن
to get over
فائق امدن بر
to come on the tapis
بمیان امدن
to come out
بیرون امدن
to s e the light
بدنیا امدن
overpasses
فائق امدن بر
descend
پایین امدن
respires
بهوش امدن
to be on one's mettle
سر غیرت امدن
prevail
غالب امدن
stasis
بند امدن
extrude
بیرون امدن
extruded
بیرون امدن
alights
فرود امدن
flushing
بهیجان امدن
respire
بهوش امدن
recvperate
بحال امدن
to get over
بیرون امدن
respired
بهوش امدن
ring
گرد امدن
descend
فرود امدن
come round
بهوش امدن
plunges
فرود امدن
hurdle
فائق امدن بر
follow
در ذیل امدن
seem
بنظر امدن
seemed
بنظر امدن
seems
بنظر امدن
to recover oneself
بهوش امدن
followed
در ذیل امدن
give out
کسر امدن
get over
فایق امدن بر
to remember oneself
بخود امدن
inducing
غالب امدن بر
plunged
فرود امدن
induces
غالب امدن بر
stick out
جلو امدن
to look down
پایین امدن
induce
غالب امدن بر
induced
غالب امدن بر
come short
قاصر امدن
bleeds
خون امدن از
intercurreace
در میان امدن
to come short
قاصر امدن
bleed
خون امدن از
look down
پایین امدن
ductility
خاصیت کش امدن
plunge
فرود امدن
come up
پیش امدن
to be late
دیر امدن
to be left
زیاد امدن
overpass
فائق امدن بر
intrude
سرزده امدن
intruded
سرزده امدن
recover
بهوش امدن
intrudes
سرزده امدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com