Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (13 milliseconds)
English	Persian
deburr	پلیسه گرفتن
Other Matches
pleated	پلیسه دار
deburr	پلیسه گیری کردن
plisse	طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retaking	پس گرفتن
take	گرفتن
pushing	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
takes	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
retreats	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
retreating	پس گرفتن
retake	پس گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
get at	گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
to hunt out	گرفتن
false grip	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
resume	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
infold	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
retakes	پس گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retaken	پس گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
to get at	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
renovates	از سر گرفتن
hold	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
to call back	پس گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
tithes	ده یک گرفتن از
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
capture	گرفتن
overtake	گرفتن
captures	گرفتن
capturing	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
accompany	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
wed	گرفتن
catch	گرفتن
holds	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
indwell	جا گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
obturate	گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to draw back	پس گرفتن
break out	در گرفتن
to catch on	گرفتن
ceasing	گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
renovate	از سر گرفتن
skim	گرفتن کف
encumbered	گرفتن
grabbing	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
catch on	گرفتن
lute	گل گرفتن
wive	زن گرفتن
skim	کف گرفتن از
detracts	گرفتن
grabs	گرفتن
detracting	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
detracted	گرفتن
nail	گرفتن
detract	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to shut off	را گرفتن
skims	گرفتن کف
to station oneself	جا گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
grab	گرفتن
lutes	گل گرفتن
tong	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
grabbed	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
unsay	پس گرفتن
skims	کف گرفتن از
resumption	از سر گرفتن
recapturing	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
encumber	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
disesteem	کم گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
adeem	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
to take up	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
devest	گرفتن
accustoms	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustom	خو گرفتن
nails	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
situate	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
nailed	گرفتن
situates	جا گرفتن
monopolizing	امتیازانحصاری گرفتن
to catch hold of	محکم گرفتن
differentiate	مشتق گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
to stand a. off	کناره گرفتن
differentiate	دیفرانسیل گرفتن
accomplish	صورت گرفتن
to catch away	گرفتن وبردن
accomplishes	صورت گرفتن
wrestle	کشتی گرفتن
wrestled	کشتی گرفتن
celebrate	جشن گرفتن
to split the d.	میانه را گرفتن
snares	با تله گرفتن
lutes	درز گرفتن
celebrate	یادبود گرفتن
accomplishing	صورت گرفتن
celebrates	جشن گرفتن
wrestles	کشتی گرفتن
snare	با تله گرفتن
snatched	گرفتن مقدار کم
embrace	دراغوش گرفتن
to blaze up	اتش گرفتن
to take by storm	با حمله گرفتن
to blow nose	گرفتن بینی
to blow one's nose	دماغ گرفتن

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com