English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English Persian
border police پلیس مرزبانی
border guard پلیس مرزبانی
frontier police پلیس مرزبانی
Other Matches
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
sea frontiers مرزبانی دریایی پایگاه فرماندهی دفاع ساحلی
police پلیس
policed پلیس
police dog سگ پلیس
polices پلیس
K9 [canine] سگ پلیس
guard dog سگ پلیس
german shepherd سگ پلیس
cops پلیس
bobby پلیس
constable پلیس
gendarme پلیس
gendarmes پلیس
constables پلیس
cop پلیس
bobbies پلیس
police calls استمداد پلیس
plainclothesman پلیس مخفی
patrol wagon اتومبیل پلیس
paddywagon اتومبیل پلیس
local building inspector پلیس ساختمان
patrolman پلیس گشتی
police officer مامور پلیس
police officers مامور پلیس
police officer افسر پلیس
Interpol پلیس بینالمللی
shore patrol پلیس ساحلی
police officers افسر پلیس
road guard پلیس راه
police reporter مخبر پلیس
police power دادگاه پلیس
police power نیروی پلیس
police office پاسگاه پلیس
flatfoot پلیس گشتی
police station مرکز پلیس
vice squads جوخه پلیس
vice squad جوخه پلیس
police forces دادگاه پلیس
policemen مامور پلیس
policeman مامور پلیس
patrolmen پلیس گشتی
runner افسر پلیس
police forces نیروی پلیس
police force دادگاه پلیس
police force نیروی پلیس
police stations مرکز پلیس
police station ایستگاه پلیس
runners افسر پلیس
battle lights چراغ پلیس
police stations ایستگاه پلیس
mountie پلیس سوار کانادا
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
filth [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
posse comitatus دسته افراد پلیس
rozzer [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
give in charge تحویل پلیس دادن
cop پلیس [اصطلاح روزمره]
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
peelers اسباب پوست کن پلیس
peeler اسباب پوست کن پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
raided ورود ناگهانی پلیس
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
under police surveillance تحت نظر پلیس
turn over to the police تحویل پلیس دادن
shore patrol پلیس نیروی دریایی
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
raiding ورود ناگهانی پلیس
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
police raid حمله ناگهانی پلیس
raids ورود ناگهانی پلیس
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
posse دسته افراد پلیس جماعت
give a person in charge کسی را تحویل پلیس دادن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
posses دسته افراد پلیس جماعت
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
concierge پلیس محافظ درب ورودی
concierges پلیس محافظ درب ورودی
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
rookie تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com