Dictiornary-Farsi | پناهنده قبول شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
recognized refugee	پناهنده قبول شده


Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
defector	پناهنده
immigrants	پناهنده
immigrant	پناهنده
internee	پناهنده
fugitives	پناهنده
fugitive	پناهنده
defectors	پناهنده
internees	پناهنده
refugees	پناهنده
refugee	پناهنده
take reffuge	پناهنده شدن
refugee travel document	گذرنامه پناهنده
interned	پناهنده جنگی
displaced persons	اشخاص پناهنده
fugitiveness	پناهنده یا فراری
refugee's travel document	گذرنامه پناهنده
economic refugee	پناهنده اقتصادی
to shelter oneself	پناهنده شدن
sheltered	پناهنده شدن
sheltering	پناهنده شدن
shelter	پناهنده شدن
refugee	پناهنده سیاسی
shelters	پناهنده شدن
refugees	پناهنده سیاسی
to seek refuge	پناه بردن پناهنده شدن
take sanctuary	پناهنده شدن به اماکن مقدسه
asylee	پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
person entitled to asylum	پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
recognized asylum seeker	پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
environmental refugee	پناهنده محیط زیستی [بوم شناسی ] [سیاست]
clientship	حالت پاسمت کسیکه بدیگری پناهنده شده یا اوراوکیل خودکرده است
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
intromission	قبول
acceptance	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
acceptances	قبول
adoption	قبول
imprimatur	قبول
admissions	قبول
compliance	قبول
admission	قبول
acknowledgment	قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
acceptant	قبول کننده
non acceptance	عدم قبول
acceptancy	اماده قبول
naturalization	قبول تابعیت
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
ready acceptance	حسن قبول
receivable	قابل قبول
reply paid	جواب قبول
accepter	قبول کننده
acceptation tacite	قبول ضمنی
admittable	قابل قبول
adopter	قبول کننده
allowable load	بارقابل قبول
adhibit	قبول کردن
compliantly	با قبول و رضایت
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
disallowance	عدم قبول
embracement	قبول اتخاذ
express acceptance	قبول صریح
compliancy	قبول اجابت
acceptor	قبول کننده
acceptability	قبول شدگی
implied acceptance	قبول ضمنی
admission of liability	قبول بدهی
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
taken	مورد قبول
received	مورد قبول
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
I agree.	قبول دارم.
to take in	قبول کردن
acceptance by words	قبول قولی
adopt	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
admissible	قابل قبول
rejection	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
tolerable	قابل قبول
passes	قبول کردن
acceptances	قبول قرارداد
withdraw	قبول نکردن
adopts	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
honouring	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
honors	قبول کردن
honours	قبول کردن
honoring	قبول کردن
admit	قبول کردن
honored	قبول کردن
admits	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
admitting	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
passed	قبول کردن
accept	قبول کردن
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
reasonable	قابل قبول
accepts	قبول کردن
acceptably	بطورقابل قبول
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
entertained	قبول کردن
accept	قبول شدن
entertains	قبول کردن
allowable	قابل قبول
accepting	قبول شدن
adopting	قبول کردن
conceding	قبول شکست
agreements	قرار قبول
valid	قابل قبول
ratification	قبول قبولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
compliant	قبول کننده
intolerance	عدم قبول
agreement	قرار قبول
pass	قبول کردن
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
entertain	قبول کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
to hold water	قابل قبول بودن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
takers	قبول کننده شرط
acceptances	حوالهء قبول شده
acceptance	حوالهء قبول شده
suffrage	کمک همراهی قبول
legal tender	پول قابل قبول
hard currencies	ارز قابل قبول
credibility	قابل قبول بودن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
honors	یاحوالهای را قبول کردن
taker	قبول کننده شرط
to be valid	قابل قبول بودن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
accepting	پسندیدن قبول کردن
adhesion	انضمام قبول عضویت
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
disapprove	قبول نکردن رد کردن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
admissibleness	بطور قابل قبول
incredibility	عدم قابلیت قبول
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
persona grata	شخص مورد قبول