Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (9 milliseconds)
English
Persian
latent
پنهان
abstruse
پنهان
backdoor
پنهان
cryptic
پنهان
cryptically
پنهان
occult
پنهان
benined the curtain
پنهان
cryptical
پنهان
delitescent
پنهان
hugger mugger
پنهان
jackes
پنهان
perdu
پنهان
perdu or due
پنهان
perdue
پنهان
veiled
پنهان
Other Matches
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
hidden line
خط پنهان
ram cache
RA پنهان
absconds
پنهان شدن
closet
پنهان کردن
closeted
پنهان کردن
closeting
پنهان کردن
latescent
پنهان شونده
booby trap
پنهان تله
secreting
پنهان کردن
closets
پنهان کردن
absconding
پنهان شدن
absconded
پنهان شدن
abscond
پنهان شدن
booby-traps
پنهان تله
obreption
پنهان روی
memory cache
حافظه پنهان
encrypt
پنهان کردن
booby-trapped
پنهان تله
secretes
پنهان کردن
booby-trap
پنهان تله
fudge
پنهان شدن
fudged
پنهان شدن
fudges
پنهان شدن
booby-trapping
پنهان تله
fudging
پنهان شدن
cloak
پنهان کردن
hidden unemployment
بیکاری پنهان
hidden file
فایل پنهان
codes
رمزهای پنهان
concealed
پنهان شده
hidden codes
کدهای پنهان
hickok belt
پنهان شدن
eloign
پنهان کردن
by end
قصد پنهان
disguised unemployment
بیکاری پنهان
disguised underemployment
کم کاری پنهان
concealable
پنهان کردنی
crypianalysis
پنهان کاری
cryptography
پنهان شناسی
hidden inflation
تورم پنهان
cloaks
پنهان کردن
hidden line removal
حذف خط پنهان
cloaked
پنهان کردن
cloaking
پنهان کردن
insconce
پنهان شدن
secretion
پنهان سازی
inapparent
ناپیدا پنهان
furtive
پنهان نهانی
surreptitious
پنهان محرمانه
i hid my self
را پنهان کردم
hideousness
پنهان بودن
hidden surface
سطح پنهان
hidden objects
اشیاء پنهان
secreted
پنهان کردن
burrow
پنهان شدن
dissimulating
پنهان کردن
under cover
<idiom>
پنهان شدن
masks
پنهان کردن
conceal
پنهان کردن
sweep under the rug
<idiom>
پنهان کردن
conceals
پنهان کردن
mask
پنهان کردن
covers
پنهان کردن
coverings
پنهان کردن
burrowed
پنهان شدن
burrowing
پنهان شدن
burrows
پنهان شدن
hidden
پنهان کرده
concealment
پنهان بودن
cache
پنهان کردن
caches
پنهان کردن
cover
پنهان کردن
lay low
<idiom>
پنهان کردن
cover up
<idiom>
پنهان کاربدواشتباه
to lie hid
پنهان ماندن
dissimulated
پنهان کردن
dissimulates
پنهان کردن
to keep dark
پنهان ماندن
to be in hiding
پنهان ماندن
hides
پنهان شدن
hide
پنهان کردن
hides
پنهان کردن
hide
پنهان شدن
dissimulate
پنهان کردن
to be in hiding
پنهان بودن
Just between you and me. . .
از شما چه پنهان …
to absent oneself
پنهان شدن
shadow
پنهان کردن
shadowed
پنهان کردن
shadowing
پنهان کردن
shadows
پنهان کردن
secrete
پنهان کردن
disguise
پنهان کردن
disguised
پنهان کردن
disguises
پنهان کردن
disguising
پنهان کردن
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
occultly
بطور پوشیده یا پنهان
latent electronic image
تصویر الکتریکی پنهان
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
they took refuge in a cave
در غاری پنهان شدند
to keep secret
پنهان داشتن راز
murder will out
خون نا حق پنهان نمینماند
obstructor
پوشاننده پنهان کننده
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
darkle
در تاریکی پنهان شدن
occult
از نظر پنهان کردن
irony
مسخره پنهان سازی
concealment
پنهان کردن پوشاندن
ironies
مسخره پنهان سازی
booby-trap
با پنهان تله مجهزکردن
pockets
درجیب پنهان کردن
veils
مستوریا پنهان کردن
pocket
درجیب پنهان کردن
embed
درزمین پنهان کردن
veil
مستوریا پنهان کردن
booby-traps
با پنهان تله مجهزکردن
secretive
سری پنهان کار
booby trap
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trapped
با پنهان تله مجهزکردن
embeds
درزمین پنهان کردن
booby-trapping
با پنهان تله مجهزکردن
the criminals' lair
پنهان گاه جنایتکاران
software encryption
پنهان کردن نرم افزاری
to ballot for
بارای پنهان انتخاب کردن
camouflage
پنهان کردن وسایل جنگی
becloud
زیر ابر پنهان کردن
camouflaged
پنهان کردن وسایل جنگی
hickok belt
مخفی شدن پنهان کردن
camouflaging
پنهان کردن وسایل جنگی
mask
ماسک زدن پنهان کردن
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
camouflages
پنهان کردن وسایل جنگی
masks
ماسک زدن پنهان کردن
To do something on the sly (in secret).
کاری را پنهان انجام دادن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
right out
<idiom>
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
gloss over
<idiom>
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
ensconced
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
ensconce
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
cache
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache memory
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
oubiette
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
conceal
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
hidden
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
conceals
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
stalking horse
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
reveal
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
stoaway
کسیکه خودرادرکشتی پنهان میکندکه پول از او نگیرندتاکشتی راه بیفتد
retention
زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم
revealed
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
pompeian
وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است
synchronous
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
scratchpad
حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
pipelines
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
pipeline
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
cache memory
یک حافظه کوچک و بسیارسریع که مخصوص ذخیره موقت اطلاعات میباشد حافظه پنهان
camouflage
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
hidden momentum of population growth
نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
to niche oneself
خود را در گوشهای جا دادن در گوشهای پنهان شدن
wraps
لفافه دار کردن پنهان کردن
wrap
لفافه دار کردن پنهان کردن
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
lie low
<idiom>
جیم شدن ،پنهان شدن ازترس
cantilever ratio
نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
dissemble
تدلیس کردن پنهان کردن
dissembled
تدلیس کردن پنهان کردن
dissembles
تدلیس کردن پنهان کردن
dissembling
تدلیس کردن پنهان کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com