English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
latescent پنهان شونده
Other Matches
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
benined the curtain پنهان
hugger mugger پنهان
jackes پنهان
veiled پنهان
abstruse پنهان
backdoor پنهان
latent پنهان
cryptically پنهان
delitescent پنهان
ram cache RA پنهان
cryptical پنهان
perdue پنهان
cryptic پنهان
perdu or due پنهان
hidden line خط پنهان
perdu پنهان
occult پنهان
codes رمزهای پنهان
concealed پنهان شده
dissimulates پنهان کردن
dissimulating پنهان کردن
hidden file فایل پنهان
dissimulated پنهان کردن
cryptography پنهان شناسی
crypianalysis پنهان کاری
concealable پنهان کردنی
by end قصد پنهان
memory cache حافظه پنهان
shadow پنهان کردن
shadowed پنهان کردن
shadowing پنهان کردن
disguise پنهان کردن
disguised پنهان کردن
dissimulate پنهان کردن
disguises پنهان کردن
disguising پنهان کردن
shadows پنهان کردن
surreptitious پنهان محرمانه
cloaks پنهان کردن
booby-trapped پنهان تله
cloaking پنهان کردن
booby-trapping پنهان تله
cloaked پنهان کردن
booby-traps پنهان تله
closets پنهان کردن
closeting پنهان کردن
closeted پنهان کردن
closet پنهان کردن
absconds پنهان شدن
absconding پنهان شدن
fudged پنهان شدن
fudges پنهان شدن
fudging پنهان شدن
abscond پنهان شدن
booby-trap پنهان تله
secretion پنهان سازی
hide پنهان کردن
hide پنهان شدن
hides پنهان کردن
cloak پنهان کردن
hides پنهان شدن
furtive پنهان نهانی
secrete پنهان کردن
secreted پنهان کردن
secretes پنهان کردن
secreting پنهان کردن
booby trap پنهان تله
absconded پنهان شدن
disguised underemployment کم کاری پنهان
fudge پنهان شدن
under cover <idiom> پنهان شدن
sweep under the rug <idiom> پنهان کردن
lay low <idiom> پنهان کردن
cover up <idiom> پنهان کاربدواشتباه
cache پنهان کردن
Just between you and me. . . از شما چه پنهان …
caches پنهان کردن
cover پنهان کردن
coverings پنهان کردن
covers پنهان کردن
to lie hid پنهان ماندن
to keep dark پنهان ماندن
to be in hiding پنهان ماندن
hidden پنهان کرده
burrow پنهان شدن
burrowed پنهان شدن
burrowing پنهان شدن
burrows پنهان شدن
to be in hiding پنهان بودن
to absent oneself پنهان شدن
mask پنهان کردن
disguised unemployment بیکاری پنهان
hidden surface سطح پنهان
masks پنهان کردن
hidden objects اشیاء پنهان
hidden line removal حذف خط پنهان
conceal پنهان کردن
conceals پنهان کردن
hidden inflation تورم پنهان
hidden codes کدهای پنهان
hickok belt پنهان شدن
encrypt پنهان کردن
eloign پنهان کردن
hidden unemployment بیکاری پنهان
hideousness پنهان بودن
concealment پنهان بودن
i hid my self را پنهان کردم
inapparent ناپیدا پنهان
obreption پنهان روی
insconce پنهان شدن
occultly بطور پوشیده یا پنهان
to keep secret پنهان داشتن راز
they took refuge in a cave در غاری پنهان شدند
darkle در تاریکی پنهان شدن
hidden information اطلاعات پنهان کرده
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
the criminals' lair پنهان گاه جنایتکاران
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
murder will out خون نا حق پنهان نمینماند
latent electronic image تصویر الکتریکی پنهان
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
occult از نظر پنهان کردن
obstructor پوشاننده پنهان کننده
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
booby-trapped با پنهان تله مجهزکردن
concealment پنهان کردن پوشاندن
booby trap با پنهان تله مجهزکردن
pocket درجیب پنهان کردن
embeds درزمین پنهان کردن
pockets درجیب پنهان کردن
veil مستوریا پنهان کردن
secretive سری پنهان کار
veils مستوریا پنهان کردن
booby-trap با پنهان تله مجهزکردن
booby-trapping با پنهان تله مجهزکردن
embed درزمین پنهان کردن
booby-traps با پنهان تله مجهزکردن
ironies مسخره پنهان سازی
irony مسخره پنهان سازی
hidden پنهان کرده شده پوشیده
to ballot for بارای پنهان انتخاب کردن
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
becloud زیر ابر پنهان کردن
software encryption پنهان کردن نرم افزاری
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
masks ماسک زدن پنهان کردن
mask ماسک زدن پنهان کردن
To do something on the sly (in secret). کاری را پنهان انجام دادن
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
gloss over <idiom> پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
He tried to conceal the facts. سعی داشت حقیقت را پنهان کند
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ensconces پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconce پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconced پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
deliquescent اب شونده
squashy له شونده
folding تا شونده
step down کم شونده
diminishing کم شونده
vimineous خم شونده
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
emanative صادر شونده
emissive خارج شونده
erubescent سرخ شونده
accumulate جمع شونده
eruptional منفجر شونده
coagulable دلمه شونده
evanescent محو شونده
examinee امتحان شونده
fill in جانشین شونده
excurrent جاری شونده
soluble oil روغن حل شونده
clotty دلمه شونده
fly table میز تا شونده
foldaway کوچک شونده
frondescent برگ شونده
accumulates جمع شونده
payee پرداخت شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com