English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
shipboard پهلوی کشتی
Search result with all words
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
Other Matches
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
by پهلوی
leach پهلوی چپ
we began with the st chapter پهلوی
foreby از پهلوی
teamwise پهلوی هم
collocating پهلوی هم گذاردن
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
on the north side of پهلوی من بنشینید
collocated پهلوی هم گذاردن
alongside پهلوی ناو
collocates پهلوی هم گذاردن
collocate پهلوی هم گذاردن
juxtaposition پهلوی هم گذاری
juxtaposing پهلوی هم گذاشتن
juxtapose پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed پهلوی هم گذاشتن
we began with the st chapter پیش =پهلوی
at پهلوی نزدیک
left wing of army پهلوی چپ میسره
along side پهلو به پهلوی
juxtaposes پهلوی هم گذاشتن
freeboard پهلوی سطح ازاد
i went past the house از پهلوی ان خانه رد شدم
to pass by any one از پهلوی کسی رد شدن
right wing of army پهلوی راست میمنه
he rolled them by سواره از پهلوی انها رد شد
by the board از طرف پهلوی ناو
Come and sit beside(next to) me. بیا پهلوی من بشین
inequilateral [دارای پهلوی نابرابر]
alongside پهلوی اسکله در کنار در طول
to poke anyone in the ribs به پهلوی کسی سقلمه زدن
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
my neighbour at dinner کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
pass by از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
goby عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
sidecar جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
sidecars جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
triptych عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prows کشتی عرشه کشتی
prow کشتی عرشه کشتی
my chair was next his صندلی من پهلوی صندلی اوبود
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
sail ho! کشتی !کشتی !
carina کشتی
bilge اب ته کشتی
argo کشتی
catch کشتی کج
by water با کشتی
carinae کشتی
vessels کشتی
puppis کشتی دم
ship haven یک کش کشتی
aft در پس کشتی
wrestling کشتی
vessel کشتی
on the water در کشتی
on the sea در کشتی
hulk کشتی
on shipboard در کشتی
bottoms کشتی
hulks کشتی
ark کشتی
decks پل کشتی
on board a ship در کشتی
decked پل کشتی
flattest پل کشتی
deck پل کشتی
flat پل کشتی
board کشتی
boarded کشتی
foreship سر کشتی
ship کشتی
bottom کشتی
afloat در کشتی
collier کشتی
ships کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
the rudder of a ship سکان کشتی
patrolling کشتی اکتشافی
patrols کشتی اکتشافی
the enemy کشتی دشمن
steamship کشتی بخار
steamship کشتی بخاری
the roll of a ship غلت کشتی
flagship کشتی دریادار
flagships کشتی دریادار
patrolled کشتی اکتشافی
patrol کشتی اکتشافی
the ship leaks کشتی اب تو میدهد
wrecks کشتی شکستگی
wrecking کشتی شکستگی
battleship کشتی جنگی
battleships کشتی جنگی
steamboat کشتی بخار
stranding به گل نشستن کشتی
tender ship کشتی تدارکاتی
wrech کشتی شکسته
docks تعمیرگاه کشتی
berth خوابگاه کشتی
berthed خوابگاه کشتی
berthing خوابگاه کشتی
berths خوابگاه کشتی
training ship کشتی اموزشی
towboat کشتی یدک کش
double-decker کشتی دوعرشهای
double-deckers کشتی دوعرشهای
strand به گل نشستن کشتی
docked تعمیرگاه کشتی
dock تعمیرگاه کشتی
dockyard تعمیرگاه کشتی
dockyards تعمیرگاه کشتی
wrecked کشتی شکسته
war vessel کشتی جنگی
war ship کشتی جنگی
shipbuilding کشتی سازی
troopship کشتی سرباز بر
tramp steamer کشتی ازاد
cargo محموله کشتی
cargoes محموله کشتی
strands به گل نشستن کشتی
topsldes بادخوربدنه کشتی
tricks فن و بندهای کشتی
the ship was wrecked کشتی شکست
wrestling کشتی گیری
shipwreck کشتی شکستگی
shipwrecked کشتی شکستگی
shipwrecks کشتی شکستگی
the ship is in d. کشتی در خطراست
fob تحویل کشتی
bosuns افسر کشتی
motor vessel کشتی موتوری
to take ship با کشتی بردن
tramp vessel کشتی ازاد
three point فن 3 امتیازی کشتی
tonnage فرفیت کشتی
bulkhead تیغه در کشتی
bulkheads تیغه در کشتی
bo's'n افسر کشتی
bos'n افسر کشتی
bosun افسر کشتی
wreck کشتی شکستگی
coal whipper زغال کش کشتی
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
deck seamanship ملوان پل کشتی
pancratist کشتی گیر
packet boat کشتی نامه بر
doutful category کشتی مشکوک
dressing ship تزیین کشتی
exs تحویل از کشتی
ferry boat کشتی گذاره
on shipboard سوار کشتی
on board a ship سوار کشتی
fire ship کشتی اتش زن
dredgers کشتی لایروب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com