English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
neb پوزه دهان
Other Matches
pteropus شبپره میوه خور که پوزه اش مانند پوزه روباه است
nuzzling با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzles با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzled با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzle با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
slaver گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
slaver اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
To pass the news by word of mouth . خبری را در دهان به دهان پخش کردن
rictus گشادی دهان چاک دهان پرندگان
stomal دهان دار وابسته به دهان
kiss of life تنفس مصنوعی دهان به دهان
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
expired air method روش دهان به دهان method mouth to mouth :syn
muzzle پوزه
ice foot یخ پوزه
snout پوزه
beak پوزه
beaks پوزه
muzzling پوزه
snouts پوزه
muzzled پوزه
noses پوزه
nose پوزه
muzzles پوزه
snout پوزه درازجانور
snout پوزه زدن به
rostrums منقار پوزه
rostrum منقار پوزه
rostra منقار پوزه
routs با پوزه کاویدن
proboscises پوزه دراز
snouty پوزه وار
snoutish پوزه وار
routed با پوزه کاویدن
nosepiece پوزه بند
snouts پوزه درازجانور
snouts پوزه زدن به
proboscis پوزه دراز
muzzling پوزه بندزدن
muzzling پوزه بند
nozzle پوزه دهانک
nozzles پوزه دهانک
muzzles پوزه بندزدن
rout با پوزه کاویدن
muzzles پوزه بند
muzzled پوزه بندزدن
muzzled پوزه بند
muzzle پوزه بندزدن
muzzle پوزه بند
barnacle پوزه بند
mygale موش پوزه دراز
mongooses میمون پوزه دراز
lemur میمون پوزه دارماداگاسکار
snoozle پوزه بخاک مالیدن
barnacle پوزه بند یامهاراسب
mongoose میمون پوزه دراز
lemurs میمون پوزه دارماداگاسکار
unmuzzle پوزه بند را باز کردن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
mouthed دهان
mouthing دهان
astomatal بی دهان
puss دهان
mouths دهان
chops دهان
gob دهان
gobs دهان
mouth دهان
astomatous بی دهان
jibbed دهان
potato box دهان
saliva اب دهان
spittle اب دهان
jib دهان
slobbering اب دهان
slobbers اب دهان
jibbing دهان
jibs دهان
polystome دهان
polystomatous دهان
slobber اب دهان
OS دهان
unmuffle دهان
slobbered اب دهان
throats صدا دهان
say a mouthful <idiom> حرف دهان پر کن
throat صدا دهان
mouthed در دهان گذاشتن
mouthing در دهان گذاشتن
mouths در دهان گذاشتن
mum's the word <idiom> دهان قرص
oral از راه دهان
orals از راه دهان
mouthwashes دهان شویه
mouthwash دهان شویه
mouth-watering دهان آب انداز
rictus چاک دهان
astomatal فاقد دهان
peroral از راه دهان
mouthy دهان دار
cyclostomate دهان گرد
cyclostomatous دهان گرد
microstomous کوچک دهان
insalivate اب دهان زدن به
gymnostomous برهنه دهان
stoma شکاف دهان
stomatal دهان دار
openmouthed دهان باز
widemouthed دهان باز
toho دهان ببر
to shut up دهان بستن
stomatous دهان دار
stomatology دهان پزشکی
stomatitis ورم دهان
stomatic شبیه دهان
stomatal وابسته به دهان
fomalhaut دهان ماهی
mouth در دهان گذاشتن
palates سقف دهان
reeks بخار دهان
slobbers دهان را اب انداختن
spit اب دهان خدو
gagged دهان باز کن
slobber دهان را اب انداختن
slobbered دهان را اب انداختن
gagging دهان باز کن
slobbering دهان را اب انداختن
halitosis گند دهان
fetid گند دهان
reeking بخار دهان
scolds ادم بد دهان
palate سقف دهان
scolded ادم بد دهان
scold ادم بد دهان
reek بخار دهان
spits اب دهان خدو
reeked بخار دهان
gag دهان باز کن
gags دهان باز کن
slobber اب دهان روان ساختن
gob [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
toadfish ماهی دهان گشاددریایی
slobbered اب دهان روان ساختن
to escape one's lips از دهان کسی در رفتن
screw up غنچه کردن دهان
trap نیرنگ فریب دهان
sound off مزه دهان کسیرافهمیدن
spiracular شبیه سوراخ دهان
slobbers اب دهان روان ساختن
muzzles دهان بند دهنه
slobbering اب دهان روان ساختن
stomatogastric وابسته به دهان ومعده
swearer ادم بد دهان وفحاش
paralysis of the face لغو یا کجی دهان
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
fondant شیرینی ای که در دهان اب میشود
blurt از دهان بیرون انداختن
halitosis بدبویی دهان [پزشکی]
bad breath بدبویی دهان [پزشکی]
fetor oris بدبویی دهان [پزشکی]
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
fondants شیرینی ای که در دهان اب میشود
yap [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
bazoo [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
chops دهان [اصطلاح روزمره]
throw to the wolves <idiom> به دهان گرگ انداختن
trap دهان [اصطلاح روزمره]
jaws دهان [اصطلاح روزمره]
maw دهان [اصطلاح روزمره]
mush [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
cake-hole [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
pie hole [American E] دهان [اصطلاح روزمره]
spit اب دهان پرتاب کردن
fish fag زن بدزبان یابد دهان
squiggle در دهان قرقره کردن
he has a loose tongue دهان لقی دارد
ejaculates از دهان بیرون پراندن
gagged دهان بند بستن
drooling اب از دهان تراوش شدن
drools اب از دهان تراوش شدن
squiggles در دهان قرقره کردن
ejaculate از دهان بیرون پراندن
clump block قرقره دهان گشاد
fullmouthed دارای دهان کامل
socket کام [سقف دهان]
gag دهان بند بستن
ejaculated از دهان بیرون پراندن
muzzle دهان بند دهنه
ejaculating از دهان بیرون پراندن
gags دهان بند بستن
drooled اب از دهان تراوش شدن
mugs ساده لوح دهان
mugging ساده لوح دهان
orinasal از دهان و بینی درامده
mugged ساده لوح دهان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com