Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
acinarious
پوشیده شده از حفرههای کروی
Other Matches
lunar craters
حفرههای ماه
antrum
حفرههای بدن
moon craters
حفرههای ماه
of an unknown parentage
پوشیده تبار پوشیده گهر
octahedral holes
حفرههای هشت وجهی
locular
دارای حفرههای کوچک
tamp
دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
sinuses
درون حفرههای پیشانی وگونه ها
sinus
درون حفرههای پیشانی وگونه ها
sinusitis
ورم درون حفرههای سر یا جیبهای هوایی
teethridge
برجستگی استخوان فک که حفرههای دندانها بر ان قراردارد
snow capped
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
spherical
کروی
globular
کروی
orbicular
کروی
orbiculate
کروی
perispheric
کروی
spheroid
کروی
globate
کروی
nodular
کروی
globe like
کروی
global
کروی
globally
کروی
globy
کروی
spheral
کروی
globoid
کروی
globulous
کروی
spheric
کروی
orbs
جسم کروی
orb
جسم کروی
roudelay
کروی شکل
orb
کروی شدن
sector of a sphere
اکلیل کروی
orbs
کروی شدن
spherical aberration
خطای کروی
orbed
گرد کروی
kitchen rudder
سکان کروی
globular protein
پروتئین کروی
globular cluster
خوشه کروی
globe valve
سوپاپ کروی
aspheric
غیر کروی
sphere
جسم کروی
spheres
جسم کروی
spherical mirror
اینه کروی
spherical sector
قطاع کروی
spherical top
فرفره کروی
spherical triagle
مثلث کروی
spherical triangle
مثلث کروی
sphery
کروی مستدیر
spherical trigonometry
مثلثات کروی
sphericity
حالت کروی
spherics
هندسه کروی
spherical lens
عدسی کروی
spherical geometry
هندسه کروی
globes
کروی کردن
spherical wedge
قاچ کروی
globe
کروی کردن
spherical candlepower
شمع کروی
spherical coordinates
مختصات کروی
globular cluster
خوشه ستارهای کروی
spherule
جسم کروی کوچک
concave spherical mirror
اینه کروی کاو
concave spherical mirror
اینه کروی مقعر
ensphere
بصورت کروی در اوردن
star globe
ستاره یاب کروی
hemispherical engine
موتور نیم کروی
mean spherical candlepower
شمع کروی متوسط
spherical coordinates
دستگاه مختصات کروی
globules
جسم کوچک کروی
globule
جسم کوچک کروی
spherical polygon
کثیر الاضلاع کروی
sphere gap
دهانه جرقه کروی
quadrant
ربع جسم کروی
orbicularly
بطور گرد یا کروی
spherical coordinates
مختصات کروی
[ریاضی]
septum
حفرههای بینی پره بینی
ball peen hammer
چکشی که یک طرف ان کروی است
roundle
صفحه کوچک و کروی شکل
spherical coordinate system
دستگاه مختصات کروی
[ریاضی]
roundel
صفحه کوچک و کروی شکل
spherical coordinate system
[with constant radius]
دستگاه مختصات کروی
[با شعاع ثابت]
yurt
خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
yurta
خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
cirro cumulus
لایهای از ابرهای کروی یاگوی مانند در ارتفاع تقریبی 0006 متری از سطح زمین
crypto
پوشیده
defilade
پوشیده
veiled
پوشیده
dressed
پوشیده
inapparent
پوشیده
larvated
پوشیده
overcast
پوشیده
painted
پوشیده
impenetrable
پوشیده
furriest
خز پوشیده
crested
پوشیده
feathered
پوشیده
covert
پوشیده
latent
پوشیده
privates
پوشیده
shaded
پوشیده
recondite
پوشیده
furry
خز پوشیده
occult
پوشیده
florid
پوشیده از گل
private
پوشیده
surmounted with snow
پوشیده از برف
icy
پوشیده از یخ بسیارسرد
kerchiefed or chift
بادستمال پوشیده
ivied
پوشیده از پاپیتال
grassy
پوشیده از چمن
indoor swimming pool
استخر سر پوشیده
stubbly
پوشیده از کاهبن
habilitate
لباس پوشیده
storehouses
انبار سر پوشیده
snowy
پوشیده از برف
shod
کفش پوشیده
latent defect
نقض پوشیده
shrubby
پوشیده از بوته
secrets
اسرارامیز پوشیده
uncovered
غیر پوشیده
overgrown with plants
پوشیده از گیاه
panoplied
زره پوشیده از سر تا پا
scanned image
تصویر پوشیده
sadly dressed
جامه غم پوشیده
plumbeous
پوشیده از سرب
rolling country
زمین پوشیده
storehouse
انبار سر پوشیده
secret
اسرارامیز پوشیده
feathery
پوشیده ازپر
icier
پوشیده از یخ بسیارسرد
concealed
پوشیده شده
iciest
پوشیده از یخ بسیارسرد
masked depression
افسردگی پوشیده
masked epilepsy
صرع پوشیده
mystic sense
معنی پوشیده
solvated
حلال پوشیده
snow clad
برف پوشیده
robed in bleck
سیاه پوشیده
glace
پوشیده ازشکر
scurvy
پوشیده از شوره
efflorescent
پوشیده ازگرداملاح
defiladed area
منطقه پوشیده
cryptonym
نام پوشیده
cryptonimous
پوشیده نام
beetle
پوشیده شدن
cryptogenous
پوشیده سبب
cryptical
پوشیده مرموز
covered space
فضای پوشیده
covered space
فضای سر پوشیده
enclosed bridge
پل فرماندهی سر پوشیده
covered approach
مسیر پوشیده
armor basis
پوشیده با زره
bosky
پوشیده از بوته
bosky
پوشیده ازبیشه
verrucose
پوشیده از گندمه
verrucous
پوشیده از گندمه
covert
پوشیده پوشپر
covered position
موضع پوشیده
beetles
پوشیده شدن
cloudy
پوشیده از ابر
blotchy
پوشیده از لکه
acloud
پوشیده از ابر
scutate
پوشیده از فلسهای بزرگ
heavily overcast
ابری پوشیده
[ هواشناسی]
he is thinly dressed
کم لباس پوشیده است
rich clad
جامه فاخر پوشیده
reconditely
بطور پوشیده یا عمیق
stellular
پوشیده ازستارگان کوچک
squamose
پوشیده از فلس یاپولک
woody
چوبی پوشیده از چوب
verdant
پوشیده از سبزه بی تجربه
woolskin
پوست پوشیده ازپشم
smudgier
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
woolfell
پوست پوشیده ازپشم
smudgiest
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
smudgy
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
solvated proton
پروتون حلال پوشیده
tussocky
پوشیده ازکلاله مو یا علف
incog
پوشیده بانام عوضی
gesso
سطح پوشیده از بتونه
culverts
مجرای سر پوشیده ابرو
occultly
بطور پوشیده یا پنهان
he wears black
سیاه پوشیده است
frosted
پوشیده ازشبنم یخ زده
hiddenly
بطور پوشیده و مکتوم
bushed
ازبوته پوشیده شده
covered approach
راه نفوذی پوشیده
in mourning
جامه ماتم پوشیده
dressed in scarlet
جامه سرخ پوشیده
ermined
جامه قاقم پوشیده
pruinose
پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
dressed up to the nines
با دقت لباس پوشیده
dressed inred
جامه سرخ پوشیده
clarence
درشکه چهارچرخه پوشیده
culvert
مجرای سر پوشیده ابرو
mask
زمین پوشیده از دید و تیر
masks
زمین پوشیده از دید و تیر
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
toffie apple
[British English]
سیب با ژلاتین پوشیده شده
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...