English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
Other Matches
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
procedure division یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
environment division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
identification division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
ballade قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quadrumana چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrahedron جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
quadrangle چهار گوش چهار دیواری
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil چهار ترک چهار گوشه
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
I am late. من دیر کردم.
eureka >من کشف کردم <
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
i hid my self را پنهان کردم
i asked him a question پرسشی از او کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
iwas late دیر کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i did that of my own free will این کار را کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i made him go او راوادار به رفتن کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
shuttles بمباران قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
i thought of you جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
quadrupeds چهار پا
quadrate چهار یک
quarter چهار یک
quadrilaterals چهار بر
quadruples چهار لا
four چهار
quadrupling چهار لا
quartile چهار یک
quatre چهار
quadrilateral چهار بر
tetragon چهار بر
tetrad چهار
quadrupled چهار لا
quadruple چهار لا
quadruped چهار پا
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
tetradactylous چهار پنجهای
tetrahedral چهار ضلعی
footstools چهار پایه
intersections چهار راه
the four seasons چهار فصل
squaring چهار گوش
tetrahedral چهار وجهی
squared چهار گوش
squares چهار گوش
tetrapod پروانه چهار پا
square چهار گوش
tetraphyllous چهار برگه
tetrameter چهار وزنی
tertramerous چهار جزئی
tetramerous چهار جزیی
tetragon چهار گوشه
quadrilateral چهار ضلعی
twice is دو دو تا چهار تا میشود
tetragon چهار ضلعی
quadrilaterals چهار جانبه
tetrad چهار عنصری
quadrilaterals چهار ضلعی
long legged چهار پایه
footstool چهار پایه
tetravalent چهار بنیانی
tetrasporic چهار هاگی
tetrasporous چهار هاگی
gallops چهار نعل
galloped چهار نعل
gallop چهار نعل
tetrastich چهار بیتی
tetrastichous چهار جزیی
tetrahedron چهار وجهی
tetratomic چهار اتمی
the cardinal humours چهار ابگونه
tetravalent چهار فرفیتی
quadrilateral چهار جانبه
four cycle چهار چرخه
quadripartite چهار جزئی
quadric چهار تایی
quadrate چهار گوش
four way چهار لولهای
backfour چهار مدافع
four way چهار راه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com