Total search result: 301 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
I am running out of money . |
پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.] |
|
|
Search result with all words |
|
extinct |
منقرض تمام شده |
field |
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت |
fielded |
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت |
fields |
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت |
well |
تماما تمام وکمال |
wells |
تماما تمام وکمال |
fax |
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است |
faxed |
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است |
faxes |
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است |
faxing |
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است |
panorama |
تمام نما اینه تمام نما |
panoramas |
تمام نما اینه تمام نما |
wholly |
تمام وکمال |
unfailing |
تمام نشدنی |
ping |
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها |
pinged |
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها |
pinging |
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها |
pings |
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها |
hard |
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند |
harder |
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند |
hardest |
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند |
part |
نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن |
lap |
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور |
lapped |
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور |
cable |
تمام کابلها اتصالات و تابلو ها در یک اداره یا ساختمان |
cabled |
تمام کابلها اتصالات و تابلو ها در یک اداره یا ساختمان |
erase |
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی |
erase |
قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر |
erased |
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی |
erased |
قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر |
erases |
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی |
erases |
قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر |
erasing |
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی |
erasing |
قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر |
arithmetic |
بخش سخت افزاری CPU که تمام توابع ریاضی و منط قی را انجام میدهد |
complete |
تمام |
completed |
تمام |
completes |
تمام |
completing |
تمام |
transparent |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
transparently |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
decimal |
نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است |
decimals |
نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است |
interlock |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
interlocked |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
interlocking |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
interlocks |
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود |
clear |
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است |
clearer |
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است |
clearest |
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است |
clears |
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است |
float |
اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد |
floated |
اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد |
floats |
اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد |
off |
تمام |
footing |
پیامی در پایین تمام صفحات در متن چاپ شده |
unquote |
نقل قول را تمام کردن |
unquote |
نقل و قول تمام است |
integral |
کامل تمام |
finished |
تمام شده |
finishing |
تمام کاری |
forth |
تمام کردن |
time |
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند |
timed |
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند |
times |
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند |
all |
: همه تمام |
all- |
: همه تمام |
adjudicate |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicated |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicates |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicating |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
universal |
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است |
blow |
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه |
blows |
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه |
register |
ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند |
register |
نمایش محتوای تمام ثباتها |
registering |
ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند |
registering |
نمایش محتوای تمام ثباتها |
registers |
ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند |
registers |
نمایش محتوای تمام ثباتها |
plenaries |
شامل تمام اعضاء |
plenary |
شامل تمام اعضاء |
set |
تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند |
sets |
تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند |
setting up |
تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند |
traffic |
اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود |
trafficked |
اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود |
trafficking |
اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود |
traffics |
اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود |
full face |
تمام رخ |
full-face |
تمام رخ |
full-blown |
تمام شگفته |
full-blown |
تمام کامل |
carried |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carries |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carry |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carrying |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
return |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
returned |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
returning |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
Other Matches |
|
beta software |
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد |
terminated |
تمام شدن تمام کردن |
terminates |
تمام شدن تمام کردن |
terminate |
تمام شدن تمام کردن |
adobe type manager |
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است |
raster |
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط |
beneficial occupancy |
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام |
full track |
تمام شنی خودرو تمام شنی |
it is all up |
تمام شد |
all night |
در تمام شب |
entire |
تمام |
whole length |
تمام قد |
through |
تمام |
It's over. |
تمام شد. |
thru |
تمام |
lion's share |
تمام |
incomplete |
نا تمام |
whole |
تمام |
yame |
تمام |
fullest |
تمام |
rounded |
پر تمام |
full |
تمام |
out and out |
تمام |
out-and-out |
تمام |
full length |
تمام قد |
thorough |
تمام |
full-length |
تمام قد |
peter |
تمام شدن |
rounded |
تمام شده |
thoroughgoing |
تمام وکمال |
short measure full measure |
پیمانه تمام |
run out of |
تمام کردن |
thru |
تمام شده |
exhaustible |
تمام شدنی |
inchoate |
نیمه تمام |
due |
تمام شده |
round d. |
دوجین تمام |
out- |
در بیرون تمام |
out |
در بیرون تمام |
fuller |
کامل تر تمام تر |
get (something) over with <idiom> |
تمام کردن |
full-scale |
تمام عیار |
give out <idiom> |
تمام شده |
passes |
تمام شدن |
go through with <idiom> |
تمام کردن |
passed |
تمام شدن |
all risks |
تمام خطرات |
outed |
در بیرون تمام |
all out |
باشدت تمام |
defunct |
تمام شده |
sterling |
تمام عیار |
rounds complete |
تیر تمام شد |
pukka |
تمام عیار |
pucka |
تمام عیار |
processor |
تمام کننده |
all this |
تمام اینها |
all day long <idiom> |
تمام روز |
all d. |
در تمام روز |
goes |
تمام شدن |
go |
تمام شدن |
pass |
تمام شدن |
to see through |
تمام کردن |
spring-clean |
تمام وکمالتمیزکردن |
lie-in |
تمام شدن |
lie in |
تمام شدن |
fulfils |
تمام کردن |
fulfills |
تمام کردن |
fulfilling |
تمام کردن |
fulfilled |
تمام کردن |
fulfil |
تمام کردن |
use up |
تمام کردن |
A whole week |
یک هفته تمام |
to fill out |
تمام کردن |
to finish off |
تمام کردن |
full-page |
تمام صفحه |
to see out |
تمام کردن |
whole hog |
تمام راه |
to run away with |
تمام کردن |
wrap up |
تمام شدن |
yean round |
در تمام سال |
yearlong |
یکسال تمام |
dyed-in-the-wool |
تمام و کمال |
dyed-in-the-wool |
به تمام معنی |
dyed-in-the-wool |
تمام عیار |
par excellence |
به تمام معنی |
to eat up |
تمام کردن |
to draw to an end |
تمام شدن |
unfinished |
تمام نشده |
thoro |
کامل تمام |
the whole world |
تمام دنیا |
the game is up |
بازی تمام شد |
the full of the moon |
ماه تمام |
main |
بزرگ تمام |
main |
مهم تمام |
full |
تمام تکمیل |
full |
تمام قدرت |
fullest |
تمام تکمیل |
thoro |
تمام وکمال |
thorough going |
تمام وکمال |
through |
تمام شده |
full-time |
تمام وقت |
integrating |
تمام کردن |
integrates |
تمام کردن |
integrate |
تمام کردن |
attains |
تمام کردن |
attaining |
تمام کردن |
attained |
تمام کردن |
attain |
تمام کردن |
to blow over |
تمام شدن |
three whole years |
سه سال تمام |
fullest |
تمام قدرت |
holohedron |
تمام وجهی |
full subtractor |
تمام کاهشگر |
end of mission |
ماموریت تمام |
he is fifty |
تمام دارد |
fullmouthed |
تمام دندان |
f. and fell |
تمام بودن |
f. sixmiles |
6میل تمام |
fiddle away |
تمام کردن |
full screen |
تمام صفحه |
full time |
تمام روز |
depletable |
تمام شدنی |
full tracked |
تمام شنی |
full view |
نمای تمام رخ |
full tracked |
تمام زنجیر |
holohedral |
تمام وجه |
finisher |
تمام کننده |
full scale |
تمام عیار |
body and soul <idiom> |
با تمام وجود |
full blown |
تمام کامل |
full orbed |
تمام روشن |
full mouthed |
تمام دندان |
full duplex |
تمام دو رشتهای |
full blown |
تمام شکفته |
full automatic |
تمام اتوماتیک |
fulfill |
تمام کردن |
full adder |
تمام افزایشگر |
full pay |
مواجب تمام |
full pay |
حقوق تمام |
hade |
شیب تمام |
full moon |
ماه تمام |
holosymmetric |
تمام وجه |
in full fig |
درلباس تمام |
fully automatic |
تمام اتوماتیک |
fully automatic machine |
تمام اتومات |
completive |
تمام کننده |
get through |
تمام کردن |
mast high |
تمام افراشته |
give out |
تمام شدن |
by all means |
با تمام وسائل |
exhausted |
تمام شده |
over with |
تمام شده |
cosine |
جیب تمام |
cosines |
جیب تمام |
payment in full |
پرداخت تمام |
an a fact |
تمام شده |
ammo zero |
مهمات تمام |
consummative |
تمام کننده |
full wave |
تمام موج |
full word |
تمام کلمه |
cosecant |
قطرفل تمام |
in full |
تمام وکمال |
consumptible |
تمام شدنی |
best of both worlds <idiom> |
تمام مزایا |
fullword |
تمام کلمه |
entireforce |
تمام قوا یا نیروها |
full wave rectifier |
یکسوکننده تمام موجی |
total consumption burner |
مشعل تمام مصرف کن |
jackpot |
برنده تمام پولها |
tutti |
برای تمام صداهاوسازها |
spherical dome |
گنبد دور تمام |
jackpots |
برنده تمام پولها |
two way rectification |
یکسوسازی تمام موج |
to give out |
تمام شدن انتشاردادن |
fully ionized plasma |
پلاسمای تمام یونیزه |
full text searching |
جستجوی تمام متن |
to pay up |
تمام و کمال پرداختن |
full screen terminal |
پایانه تمام صفحه |
to burn away |
سوختن و تمام شدن |
full time employment |
اشتغال تمام وقت |
full tracked |
خودرو تمام شنی |
full page display |
نمایش تمام صفحه |
to pay off |
تمام و کمال پرداختن |
full screen editing |
ویرایش تمام صفحه |
all wave receiver |
رادیوی تمام موج |
across the board |
شامل تمام طبقات |
all-star |
تیم تمام ستاره |
all star |
تیم تمام ستاره |
cost prices |
قیمت تمام شده |
cost price |
قیمت تمام شده |
porkpie hat |
کلاه تمام لبه |
intermediate stock |
کالاهای نیمه تمام |
all wave antenna |
انتن تمام موج |
quadruplex circuit |
تلگراف تمام جهتی |
construction work in progress |
هزینه ساختمانهای نا تمام |
all available |
تمام توپخانه موجود |
all wheel drive |
محرک تمام چرخها |
perfect arch |
قوس دور تمام |
pay up |
تمام وکمال پرداختن |
partitura |
بطور تمام وکمال |