Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
to invert a tumbler
پیاله یا استکانی را وارونه کردن
Other Matches
stirrup cup;stirrup cup
پیاله بدرود پیاله خداحافظی یاجدایی
rampion
گل استکانی
harebell
گل استکانی گرد
bluebell
انواع گل استکانی ابی رنگ
bluebells
انواع گل استکانی ابی رنگ
turn
وارونه کردن
to turn upside down
وارونه کردن
to keel over
وارونه کردن
cant
وارونه کردن
invert
وارونه کردن
turn out
وارونه کردن
inverting
وارونه کردن
inverts
وارونه کردن
turns
وارونه کردن
de-
وارونه کردن
backward chaining
زنجیرهای کردن وارونه
converts
برگرداندن وارونه کردن
convert
برگرداندن وارونه کردن
reversing
شکست وارونه کردن
to tutn end for end
وارونه کردن برگرداندن
converting
برگرداندن وارونه کردن
reversed
شکست وارونه کردن
converted
برگرداندن وارونه کردن
backward conditioning
شرطی کردن وارونه
reverse
شکست وارونه کردن
reverses
شکست وارونه کردن
turn over
وارونه کردن برگرداندن
keel
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
keels
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
reversion
برعکس کردن وارونه کردن
heel tap
ته پیاله
boon coppanion
هم پیاله
crateris
پیاله
good fellow
هم پیاله
craters
پیاله
pot companion
هم پیاله
bottle companion
هم پیاله
crater
پیاله
chalice
پیاله
beakers
پیاله
chalices
پیاله
compotator
هم پیاله
beaker
پیاله
heeltap
ته پیاله
porringer
پیاله
brimmer
پیاله لبالب
loving cup
پیاله گشت
pot valiant
پیاله پهلوان
calix
پیاله فنجان
mazard
پیاله فنجان
cups
فنجان پیاله
cupped
فنجان پیاله
cup
فنجان پیاله
horn
شیپور پیاله
taproom
محل پیاله فروشی
barroom
بار یا پیاله فروشی
tap room
محل پیاله فروشی
to take wine with any one
با کسی هم پیاله شدن
bars
بساط پیاله فروشان
bar
بساط پیاله فروشان
facer
پیاله لبالب جام پر
gallipot
پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
Cup
پیاله
[صورت فلکی]
[ستاره شناسی]
Crater
پیاله
[صورت فلکی]
[ستاره شناسی]
loving cup
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
outside in
وارونه
topsyturvy
وارونه
reverse
وارونه
topsy-turvy
وارونه
reversed
وارونه
topsy turvy
وارونه
reversing
وارونه
reverses
وارونه
inverse
وارونه
resupinate
وارونه
head over heels
وارونه
heels over head
وارونه
right side up
وارونه
the wrong side outward
وارونه
conversing
وارونه
inverted
وارونه
backward
وارونه
converse
وارونه
turned inside out
وارونه
inversions
وارونه
jackknife
وارونه
inversion
وارونه
conversed
وارونه
upside down
وارونه
converses
وارونه
invert arch
طاق وارونه
inverted file
فایل وارونه
it is the other way round
وارونه است
inverse segregation
تجزیه وارونه
inverted arch
طاق وارونه
opposite meaning
معنی وارونه
inverted arch
قوس وارونه
invcersely
بطور وارونه
palingraphia
وارونه نویسی
mirror writing
وارونه نویسی
palinlexia
وارونه خوانی
mirror reading
وارونه خوانی
backwards
ازپشت وارونه
opposite
وارونه از روبرو
opposites
وارونه از روبرو
obcordate
بشکل دل وارونه
back azimuth method
گرای وارونه
backset
معکوس وارونه
backward association
تداعی وارونه
conversed
واژگون وارونه
reversely
وارونه بعکس
reverse image
تصویر وارونه
reverse dive
شیرجه وارونه
resupination
وارونه بودن
turbinate
وارونه مخروط
reaction formation
واکنش وارونه
anastrophe
سخن وارونه
keel
وارونه شدن
converse
واژگون وارونه
converses
واژگون وارونه
conversing
واژگون وارونه
irony
وارونه گویی
ironies
وارونه گویی
keels
وارونه شدن
negatively
منفی وار وارونه
contrariwise
بطور وارونه ومعکوس
full gainer
شیرجه وارونه با پشتک
inverted vault
طاق قوسی وارونه
instead of the reverse
بجای وارونه این
backward notion
حرکت قهقرایی یا وارونه
inverted siphon
شتر گلوی وارونه
reciprocal wavelength
طول موج وارونه
walden inversion
وارونه سازی والدن
uratzuk
ضربه مشت وارونه
obversely
بشکل تخم مرغ وارونه
in cavetto
[نقش برجسته کاری وارونه]
inductive feedback
پیوست برگشت وارونه القائی
invertible
وارونه شدنی قابل قلب
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
obovate
بشکل تخم مرغ وارونه
turbinate
فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
topsy-turvy world
[upside-down world]
جهان سروته
[درهم وبرهم ]
[وارونه ]
to turn down
وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com