Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
Other Matches
article
پیامی در یک گروه خبری
articles
پیامی در یک گروه خبری
broadcast
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
broadcasts
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
pickup message
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
local
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
locals
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
r method
روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
footer
پیامی در پایین تمام صفحات در متن چاپ شده
footing
پیامی در پایین تمام صفحات در متن چاپ شده
beacons
سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
beacon
سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
usenet
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
endless
بخش متمادی نواز ضبط یا چندین دستور کامپیوتری که پیامی تکرار میشود
actions
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
subscribing
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribes
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribed
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribe
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
Internet
سیستمی که به چندین کاربر اجازه شرکت در محاوره میدهد که هر کاربر میتواند پیامی بفرستد و متن کاربر بعد را ببیند
send
فرستادن
consigns
فرستادن
consigning
فرستادن
to send off
فرستادن
consigned
فرستادن
remitting
فرستادن
remitted
فرستادن
remits
فرستادن
hand over
فرستادن
send back
پس فرستادن
to send back
پس فرستادن
send in
فرستادن
despatch
فرستادن
send out
فرستادن
to a. letter
فرستادن
remit
فرستادن
dispateh
فرستادن
consign
فرستادن
dispatch
فرستادن
despatching
فرستادن
despatches
فرستادن
to send off
فرستادن
despatched
فرستادن
packs
فرستادن
pack
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
send round
فرستادن
sends
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
dispatches
فرستادن
sending
فرستادن
dispatched
فرستادن
consignment
امانت فرستادن
remittances
فرستادن پول
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
consignments
امانت فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
pulsing
فرستادن موج
mission
بماموریت فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
missions
بماموریت فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
send up
بزندان فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
remittance
فرستادن پول
imparadise
به بهشت فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
mails
باپست فرستادن
mail
باپست فرستادن
forwarded
فرستادن رساندن
forward
فرستادن رساندن
to send for a person
بی کسی فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
returns
پس فرستادن عودت
returning
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
return
پس فرستادن عودت
transmissibility
قابلیت فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
issues
نشریه فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issue
نشریه فرستادن
fourteen points
طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
circularize
پرسش نامه فرستادن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
to send to the press
برای چاپ فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
refer
فرستادن بازگشت دادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
dispatch
روانه کردن فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
despatches
روانه کردن فرستادن
despatching
عزیمت فرستادن پیام
despatched
عزیمت فرستادن پیام
despatched
روانه کردن فرستادن
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
روانه کردن فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
radios
پیام رادیویی فرستادن
deliver
فرستادن توپ به هدف
fade
کج فرستادن گوی گلف
refers
فرستادن بازگشت دادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
radio
پیام رادیویی فرستادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
radioing
پیام رادیویی فرستادن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
radiograph
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
radiographs
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
multiplex
چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclose
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
hatch way
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
placing
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
cuts
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
places
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
cut
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
place
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
certiorari
حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
fly
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
purge valve
لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
flood
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com