Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
English
Persian
vanquish
پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished
پیروز شدن بر شکست دادن
vanquishes
پیروز شدن بر شکست دادن
vanquishing
پیروز شدن بر شکست دادن
Other Matches
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
get the better of (someone)
<idiom>
شکست دادن
trouncing
شکست دادن
outgeneral
شکست دادن
defeats
شکست دادن
checkmate
شکست دادن
smiting
شکست دادن
trounces
شکست دادن
trounced
شکست دادن
trounce
شکست دادن
to lay prostrate
شکست دادن
knock out
شکست دادن
skunks
شکست دادن
skunk
شکست دادن
smites
شکست دادن
smite
شکست دادن
to put to the worse
شکست دادن
to f.down
شکست دادن
defeated
شکست دادن
defeat
شکست دادن
defeating
شکست دادن
set down
شکست دادن
crush
شکست دادن پیروزشدن بر
routed
کاملا شکست دادن
rout
کاملا شکست دادن
crushes
شکست دادن پیروزشدن بر
outroll
شکست دادن حریف
crushed
شکست دادن پیروزشدن بر
shut down
شکست دادن حریف
routs
کاملا شکست دادن
to cause the downfall of somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را شکست دادن
to bring down somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را شکست دادن
smashes
شکست دادن درهم شکستن
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to eat somebody alive
کسی را کاملا شکست دادن
shellack
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
shellac
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
whop
بطور قاطع شکست دادن
tp put to rout
شکست دادن وپراکنده ساختن
worst
شکست دادن وخیم شدن
smash
شکست دادن درهم شکستن
worst-
شکست دادن وخیم شدن
drub
چوب زدن شکست دادن
floors
بزمین زدن شکست دادن
floored
بزمین زدن شکست دادن
floor
بزمین زدن شکست دادن
to show somebody up
[in a competition]
کسی را شکست دادن
[در مسابقه ورزشی]
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out
شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
larrup
کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
parallax
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
conquerors
پیروز
triumphantly
پیروز
conqueror
پیروز
winsome
پیروز
triumphant
پیروز
successful
پیروز
victorious
پیروز
palmary
پیروز
victors
پیروز
vanquisher
پیروز
victor
پیروز
outfight
پیروز شدن
won
: برد پیروز شد
wins
پیروز شدن
gain a victory
پیروز شدن
I won!
من پیروز شدم!
win
پیروز شدن
win a victory
پیروز شدن
I won!
من بردم!
[پیروز شدم]
wins
پیروز شدن در جنگ
win
پیروز شدن در جنگ
overcomes
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcoming
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
to scramble a victory
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
overcome
پیروز شدن بر مغلوب ساختن
to win the d.
پیروز شدن درروز جنگ
vanquishable
پیروز شدنی غلبه کردنی
stealer
اسبی که بطور غیرمنتظره پیروز شده
atmospheric refraction
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
defeating
شکست
refraction
شکست
failures
شکست
break
شکست
defeated
شکست
defeature
شکست
prosternation
شکست
unsuccessfully
شکست
defeasance
شکست
unsuccess
شکست
defeat
شکست
gap
شکست
gaps
شکست
defeats
شکست
unsuccessful
شکست
flunk
شکست
fall
شکست
set back
شکست
flunked
شکست
plumper
شکست
deflection
شکست
flunks
شکست
deflections
شکست
flunking
شکست
loss
شکست
three successive defeats
سه شکست پی در پی
breaks
شکست
miscarriages
شکست
flopper
شکست
failure
شکست
miscarriage
شکست
breakages
شکست
breakage
شکست
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
the ship was wrecked
کشتی شکست
to be defected
شکست خوردن
reflection
شکست نور
flop
شکست خوردن
flopped
شکست خوردن
breaking down roll
نورد شکست
point of fracture
نقطه شکست
faults
شکست زمین
faulted
شکست زمین
turkeys
شکست خورده
breaking down pass
کالیبر شکست
lose
شکست خوردن
terrestrial refraction
شکست زمینی
loses
شکست خوردن
break proof
ازمایش شکست
break down voltage
ولتاژ شکست
unstart
شکست ناپایدار
vanquishable
شکست پذیر
breaking capacity
فرفیت شکست
flopping
شکست خوردن
birefringence
شکست مضاعف
dielectric strength
استحکام شکست
upset
شکست غیرمنتظره
refractive power
قدرت شکست
refractometer
شکست سنج
atmospheric refraction
شکست جوی
bombs
شکست فاحش
bombed out
شکست فاحش
bombed
شکست فاحش
bomb
شکست فاحش
fracture
شکست ترک
underdog
سگ شکست خورده
fractured
شکست ترک
refractive index
ضریب شکست
upsets
شکست غیرمنتظره
fracturing
شکست ترک
business failure
شکست تجاری
refraction of light
شکست نور
invincible
شکست ناپذیر
turkey
شکست خورده
stickit
شکست خورده
upsetting
شکست غیرمنتظره
underdogs
سگ شکست خورده
angle of refraction
زاویه شکست
failure of negotiations
شکست مذاکرات
fractures
شکست ترک
flunking
شکست خوردن
slip-ups
شکست خوردن
slip-up
شکست خوردن
slip up
شکست خوردن
defeatism
شکست گرایی
failures
شکست ورشکستگی
defeatism
اعتراف به شکست
inexpugnable
شکست نا پذیر
concedes
قبول شکست
failures
شکست خورده
conceding
قبول شکست
letdown
نومیدی شکست
blow one's own horn
<idiom>
شکست درچیزی
line breake relay
رله شکست خط
lose out
شکست خوردن
failure
شکست خورده
to have the worse
شکست خوردن
failure
شکست ورشکستگی
concede
قبول شکست
flunks
شکست خوردن
failure by rupture
شکست برشی
invincibility
شکست ناپذیری
flunked
شکست خوردن
sure-fire
شکست ناپذیر
conceded
قبول شکست
losing
شکست خوردن
insuperability
شکست ناپذیری
flunk
شکست خوردن
letdowns
نومیدی شکست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com