Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (11 milliseconds)
English	Persian
overcome	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcomes	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcoming	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
Other Matches
defeat	مغلوب ساختن
defeats	مغلوب ساختن
defeating	مغلوب ساختن
defeated	مغلوب ساختن
vanquished	مغلوب ساختن
vanquishing	مغلوب ساختن
vanquishes	مغلوب ساختن
vanquish	مغلوب ساختن
trumps	مغلوب ساختن پیشی جستن
to bring down somebody [something]	کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
to cause the downfall of somebody [something]	کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
trump	مغلوب ساختن پیشی جستن
winsome	پیروز
victor	پیروز
victors	پیروز
palmary	پیروز
triumphantly	پیروز
conquerors	پیروز
conqueror	پیروز
victorious	پیروز
vanquisher	پیروز
successful	پیروز
triumphant	پیروز
win	پیروز شدن
outfight	پیروز شدن
won	: برد پیروز شد
I won!	من پیروز شدم!
wins	پیروز شدن
gain a victory	پیروز شدن
win a victory	پیروز شدن
conquered	مغلوب
beaten	مغلوب
I won!	من بردم! [پیروز شدم]
win	پیروز شدن در جنگ
wins	پیروز شدن در جنگ
things were at the	مغلوب کردن
to put to the w	مغلوب کردن
beats	مغلوب کردن
invictive	مغلوب نشدنی
beat	مغلوب کردن
superable	مغلوب شدنی
invincible	مغلوب نشدنی
conquerable	مغلوب شدنی
KO's	مغلوب کردن
KO	مغلوب کردن
vanquishable	پیروز شدنی غلبه کردنی
to win the d.	پیروز شدن درروز جنگ
to scramble a victory	بزحمت برنده [پیروز] شدن
vanquish	پیروز شدن بر شکست دادن
vanquishing	پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished	پیروز شدن بر شکست دادن
vanquishes	پیروز شدن بر شکست دادن
stealer	اسبی که بطور غیرمنتظره پیروز شده
insuperable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
unconquerable	شکست ناپذیر مغلوب نشده
lick	تازیانه زدن مغلوب کردن
get the worst of <idiom>	رنج بردن ،مغلوب شدن
licked	تازیانه زدن مغلوب کردن
licks	تازیانه زدن مغلوب کردن
unbeaten	شکست نخورده مغلوب نشده
unbeatable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
hit and miss	گاهی موفق وگاهی مغلوب
overbear	مغلوب کردن زیاد میوه دادن
hologynic	منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to triumph over the enemy	برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
indite	ساختن
manufactured	ساختن
fashions	مد ساختن
manufacture	ساختن
manufactures	ساختن
fashion	مد ساختن
carbonize	کک ساختن
dree	ساختن با
bulid	ساختن
confect	ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
build	ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fabrication	ساختن
pellet	حب ساختن
minting	ساختن
mints	ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
minted	ساختن
produce	ساختن
produces	ساختن
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
mint	ساختن
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
put-up	ساختن
upgrading	ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
produced	ساختن
makes	ساختن
make	ساختن
compose	ساختن
composes	ساختن
put up	ساختن
pill	حب ساختن
pills	حب ساختن
unifies	تک ساختن
invent	ساختن
invented	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
create	ساختن
inventing	ساختن
invents	ساختن
upgrade	ساختن
generate	ساختن
to make a shift	ساختن
to t. up	ساختن
set up	ساختن
constructs	ساختن
constructing	ساختن
constructed	ساختن
construct	ساختن
generating	ساختن
generates	ساختن
generated	ساختن
to get along	ساختن
miscreate	بد ساختن
to go in with	ساختن با
upbuild	ساختن
bridges	پل ساختن
forborne	ساختن با
remake	از نو ساختن
remakes	از نو ساختن
bridged	پل ساختن
bridge	پل ساختن
to make away	ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
humidify	مرطوب ساختن
wet	مرطوب ساختن
maximized	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
maximised	بیشینه ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
enthrall	مفتون ساختن
tone down <idiom>	آرام ساختن
remakes	باز ساختن
remake	باز ساختن
notified	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchers	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
vext	متلاطم ساختن
diversified	گوناگون ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
diversify	گوناگون ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
to spin yarns	دروغ ساختن
to invent stories	دروغ ساختن
to spin yarns	داستان ساختن
to invent stories	داستان ساختن
water disposal	ساختن اگو
substantiates	مستند ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustoms	معتاد ساختن
minimised	کمینه ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com